اجنه طلاق سرشان شلوغ است
اجنه طلاق سرشان شلوغ است
زندگي هیچ آدمی در دنیا بی عيب و نقص نیست. هرکسي مشکلات خاص خودش را دارد فقط بعضي ها شيوه درست برخورد با مشکلات را می دانند و عده ای دیگر به دنبال خلق معجزه برای داشتن زندگی سراسر آسایش و آرامش به جادو و رمل و اسطرلاب پناه می برند.

فاطمه قاسمی

دسته دوم در خواب غفلت، پول و انرژی و عمرشان را خرج این می کنند که از یک آدم به ظاهر عالِم به ماورالطبیعه دروغی را بشنوند که به مذاقشان خوش بیاید و سراب آینده‌ای روشن را برایشان ترسیم کند. جهل و خرافه چنان در وجود ایشان ریشه دوانده که کلید حل مشکلات را در ته فنجان قهوه، میان برگه‌های تاروت و یا خطوط کج و معوج نوشته بر تکه کاغذی جستجو می‌کنند با این خیال باطل که باقی عمر را بی اندوه و غصه سپری کنند.

سکانس اول
مرد نگاهش را از در ورودی برمی‌دارد و به ساعت بزرگ انتهای سالن دادگاه می نگرد. از حالت چهره اش پیداست زمان زیادی را منتظر مانده. رفته رفته از انبوه جمعیت داخل سالن کاسته می شود و چیزی به پایان زمان اداری نمی ماند که زن جوان و زیبایی وارد سالن می شود. مرد با عصبانیت به طرفش رفته و می گوید: دیگر دیر شده قرارمان ساعت ۹ صبح بود الان دو ساعت هم از ظهر گذشته!!! زن آرام و مهربان می گوید: ببخشید!طول کشید تا نوبتم شود. همین یک جمله ساده و کوتاه مرد را چنان به مرز جنون رساند که چند نفر باقی مانده در دادگاه به سختی توانستند آرامش کنند.
مرد با صدایی که از شدت عصبانیت می‌لرزد در حالی که سعی می‌کند خود را آرام نشان دهد از زن می‌پرسد: جناب دعانویس امروز چه امر فرمودند؟! زن در جواب می‌گوید: اجنه طلاق را به صلاحم دانست.
سکانس دوم فلاش بک
علی در حالی که لیوان چای را در دستانش می‌فشارد با اندوه می‌گوید: چند سال قبل مادرم زهره را در یک مولودی دید و پسندید. زهره علاوه بر زیبایی خانواده بسیار خوبی هم داشت و زمان تحقیق همه از خوبی شان تعریف می کردند آنقدر که من مشتاق ازدواج با او شدم. مرد جوان ادامه می‌دهد: مادرم طبق رسم و رسوم با خانواده زهره تماس گرفت و اجازه خواستگاری خواست. آن‌ها جواب قطعی ندادند و قرار خواستگاری مدتی به طول انجامید و همین اتفاق بعد از خواستگاری برای دادن جواب هم تکرار شد. اما من و خانواده ام به حدی مشتاق این وصلت بودیم که این تعلل و معطلی را گذاشتیم به حساب نگرانی خانواده زهره برای آینده تنها دخترشان.
متاسفانه به هم زدن‌های ناگهانی قرارهای از قبل تعیین شده برای آزمایش خون، خرید حلقه، دیدن تالار و بقیه موارد هم مرا از خواب غفلت بیدار نکرد. چند ماه بعد ازدواج رفتار زهره و خانواده اش در برخورد با مسائل به نظرم غیر عادی آمد. علی ناراحت و غمگین از یادآوری خاطرات تلخ گذشته ادامه می دهد: اوایل ازدواج به زهره گفتم: هفته آینده باید برای کاری به شیراز بروم. آماده باش تا با هم برویم. زهره با خوشحالی پذیرفت اما روز مسافرت دل‌درد را بهانه کرد و نیامد. یک سال بعد از ازدواجمان گفت: بیشتر طلاهایی که زمان عقد برایم هدیه آوردند را دوست ندارم بهتر است عوضشان کنیم. اما برای رفتن به زرگری امروز و فردا می کرد. فکر کردم از تعویض طلاهایش منصرف شده که یک روز عصر به طور ناگهانی گفت: الان زمان تعویض طلاست و باید برویم خرید. رفتارش عجیب بود.
زهره بعضی از مهمانی‌ها را شیک می پوشید و مهمانی های دیگر را لباس معمولی، بی دلیل و علت، رفت و آمدش را با عده ای قطع می کرد و به رفت و آمدش با عده ای دیگرادامه می داد. در گوشه کنار خانه، روی آینه و میز آرایش چیزهای عجیب و غریبی وصل می کرد. گاهی اوقات هم دست نوشته‌ایی را در اتاق می سوزاند و بعد خاکسترش را به آب روان می داد. اول هر فصل هم برگه های کوچکی همراه با نقش و نگارهای غیر معمول دست نویس بر روی در و پنجره نصب می کرد. بدتر از همه اینکه برای هر تصمیمی به اندازه ای وسواس داشت که از پیشنهادم پشیمان می‌شدم. در رفتارش، ترسی واهی از آسیب و ناامیدی را می دیدم اما زهره دلیلی منطقی برای توجیه رفتارش نداشت. جالب‌تر اینکه تمامی اعضای خانواده اش هم تقریبا رفتارشان شبیه همسرم بود.

حقیقت تلخ آشکار شد
علی آهی می‌کشد و داستان زندگی‌اش را این‌گونه ادامه می‌دهد: عاجز و ناتوان از حل معمای رفتارشان بودم، که یک اتفاق چشمهایم را باز کرد. برادر همسرم عاشق همکلاس‌اش شده بود، دختر خوب و نجیبی که همه او را پسندیدند. دقیقا مانند زمان ازدواجم با زهره بعد از اتلاف وقت و تعلل‌های بی‌دلیل بالاخره مراسم خواستگاری و بله برون برگزار شد. اما درست شب عقد یک تماس تلفنی همه چیز رابه هم ریخت و همه اعضای خانواده با همان تماس تلفنی از عقد منصرف شدند. هر چه اصرار کردم که با آبرو و احساسات این دختر و خانواده اش بازی نکنید اما مرغ آن‌ها یک پا داشت که آقا مرادعلی گفته خط سرنوشتشان به هم‌ نمی خورد و طالع این دو جوان با هم نحس است و این ازدواج باید به هم بخورد. با شرمساری و بی آبرویی از خانه عروس بیرون آمدیم. وقتی از زهره پرسیدم: این آقا مرادعلی کییه؟
چرا حرفش براتون حجته!! گفت: اون مرد بزرگییه که با عالم غیب در ارتباطه و هم نشین اجنه است. معمای پیچیده رفتارهای عجیب و مبهم زهره و خانواده اش برایم حل شد!!! گفتم: از کجا معلوم که حرف های این رمال شیاد درست باشد؟ زهره با ناراحتی گفت: او رمال و شیاد نیست همه حرف‌هایش هم صحیح است. نمونه اش همین ازدواج من با تو که گفت به صلاحم است. پس چرا زودتر نگفت که طالع این دو جوان نحس است که با این فضاحت عقد برادرت به هم نخورد. آقا مراد علی که تقصیر ندارد اجنه ازدواج دستور نهایی را می‌دهد او هم که خبر نمی کند چه وقت می‌آید!!! سرم گیج رفت دستم را به دیوار گرفتم تا زمین نخورم باورم نمی شد تمام سال‌های زندگی مشترکم روی تصمیمات یک مرد دعا نویس گذشت.

سکانس سوم خانه دعا نویس
باید دعانویس را می دیدم با زهره به منزلش رفتیم. منزلی ویلایی و مجلل دربهترین نقطه شهر. اولین چیزی که در لحظه ورود توجهم را جلب کرد حضور زنان و مردان مرفه و تحصیلکرده‌ای بود که برای حل مشکلاتشان به دعا و جادو متوسل شده بودند. منشی بعد از گرفتن مبلغ قابل توجهی اسم ما را ثبت کرد و خواست که منتظر بمانیم. سرگرم تماشای دکوراسیون شیک و منحصر به فرد منزل بودم که خانم مسنی ما را به اتاقی راهنمایی کرد و رفت که برایمان قهوه بیاورد. هنگام وارد شدن به اتاق رنگ تند فضا توجهم را جلب کرد. کمی که دقت کردم متوجه شدم که هر اتاق رنگی متفاوت با چیدمانی لوکس و سبکی خاص دارد و تنها نقطه مشترک اتاق ها وسایل بسیار گران قیمت و آنتیک‌شان بود. بعد از ساعتی انتظار منشی اسم ما و چند نفر دیگر را خواند و گفت: امروز شما به حضور پذیرفته نمی شوید، چهارشنبه ۴ هفته دیگر ساعت ۴ و ۴۰ دقیقه عصر اینجا باشید. اما روز موعود هم پس از انتظاری طولانی منشی گفت متاسفیم اجنه امروز وارد نمی شود! پنج شنبه ۵ هفته بعد ساعت ۱۷ و ۵ دقیقه عصر بیایید.
بعد از گذشت ۵ هفته دوباره همان روز، همان ساعت، همان انتظار و همان وعده ها. کاملا مشخص بود که مرد دعانویس نمی خواهد مرا ببیند. اما همسرم اصرار داشت که دوباره سر ساعت مقرر به آنجا برویم. به زهره گفتم: نه من دیگر به دیدن این شیاد دغل باز می روم و نه تو دیگر حق رفتن نزد هیچ دعانویس و یا رمالی را داری وگرنه برای همیشه از تو جدا می شوم. زهره هم به ناچار قبول کرد. چند ماهی زندگی مان روال عادی داشت نه خبری از دست نوشته بود و نه تعللی در کارهای زهره، تا اینکه چند ماه قبل خواستم ماشین زهره را عوض کنم و ماشین بهتری برایش بخرم اما هم اینکه از او خواستم سند ماشین را بیاورد بهانه آورد که نمی داند سند کجاست! بعد از گذشت چند روز بالاخره گفت: سند ماشین، خانه و حتی طلاهایش به جهت برکت و امنیت به مال و ثروت نزد دعانویس است و ادامه داد که اموال خانواده و بعضی از اقوامشان هم نزد دعانویس است.
اگرچه که دعانویس اسناد و طلاها را با تهدید و ارعاب وکیلم پس داد اما ادامه این زندگی دیگر برایم معنایی نداشت. زهره زن بسیار خوبی است اما او بدون اجازه و مشورت دعانویس آب هم نمی خورد. مثل امروز که تا الان منتظر ماندم جناب دعانویس اجازه طلاق را بدهد.
سکانس آخر
زن که تا اینجا حرف های شوهرش ساکت بود گفت: علی جان دعانویس نه!!! اجنه باید اجازه را صادر کنند. هر کاری هم اجنه مخصوص به خود دارد، اجنه طلاق سرش شلوغ است برای همین دیر شد معذرت می‌خواهم. با ناباوری به چهره مهربان زهره و قیافه غمگین علی نگاه می‌کنم. باور اینکه جهل و خرافات تا این اندازه می‌تواند در ذهن و باور یک نفر نفوذ کند که بدون اجازه دعانویس حتی آب هم نخورد برایم باورکردنی نیست. آدرس دعانویس را از زهره می‌گیرم که به دیدنش بروم. با کمی تعلل و شک آدرسش را به من می‌دهد. پس از چند بار مراجعه به دعانویس و عوض شدن بدون دلیل زمان ملاقات‌ها از دیدارش منصرف می‌شوم. ظاهرا دعانویس از ماجرا خبردار شده و تمایلی به ملاقات با من ندارد.
چاره چیست؟
با حسین حسین آبادی وکیل پایه یک دادگستری این ماجرا را در میان می‌گذارم و از او می‌پرسم آیا امکان پیگرد قانونی این افراد شیاد که از جهل مردم سوء‌استفاده می‌کنند وجود دارد. وی در پاسخ می‌گوید: در متون قانونی، به وضوح نمی‌توان تعریفی از جرم رمالی و فالگیری سنتی یا رایانه‌ای یافت. به همین خاطر عمده موضوع جرم رمالی و فالگیری حول جرم کلاهبرداری و تحصیل مال نامشروع قابل پیگیری است.
وی افزود: در خصوص جرم کلاهبرداری، ماده ۱ قانون تشدید مجازات مرتکبان اختلاس، ارتشا و کلاهبرداری اظهار می‌دارد که هر کس از راه حیله و تقلب مردم را فریب دهد و به وسایل مختلف و یا با عناوین مجعول آنها را بفریبد و مالی از آنها کسب کند، کلاهبردار بوده و علاوه بر رد مال (پس دادن مال و وجه) از یک تا هفت سال حبس و جریمه نقدی نیز در انتظار وی خواهد بود. حسین آبادی ادامه داد: همچنین ماده ۲ قانون فوق‌الذکر بیان می‌دارد که هر کس مال یا وجهی را از طریق نامشروع کسب کند، مجرم بوده و علاوه بر رد مال (پس دادن مال و وجه)، به مجازات سه ماه تا دو سال حبس یا جریمه نقدی معادل دو برابر مال به دست آورده محکوم می‌شود.
وی گفت: همانطور که تاکید شد جرم رمالی و فالگیری در واقع مصداقی از کلاهبرداری و تحصیل مال نامشروع بوده و مجازات جرایم فوق‌الذکر را در پی دارد و تمام مطالب ذکر شده در خصوص جرم رمالی و فالگیری، می‌تواند در خصوص نوع اینترنتی این جرم، یعنی رمالی و فالگیری رایانه‌ای نیز مصداق داشته باشد. در واقع زمانی که رمالی و فالگیری در بستر سایبری اتفاق می‌افتد و فرد فالگیر از طریق رایانه و اینترنت با مشتری ارتباط برقرار می‌کند، جرم در دسته جرایم رایانه‌ای وارد می‌شود.
این وکیل پایه یک ادامه داد: همان طور که قبلا ذکر شد، جرم رمالی و فالگیری به صراحت در مقررات وجود ندارد و تحت عناوینی مانند کلاهبرداری رسیدگی می‌شود، به همین خاطر در نوع رایانه‌ای این جرم نیز باید به عنوان کلاهبرداری رایانه‌ای در قانون جرایم رایانه‌ای مراجعه کرد. خلاصه اینکه رمالی تحت شرایط خاصی در زمره جرم کلاهبرداری جای می‌گیرد. برای اینکه فالگیران کلاهبردار تلقی شده و مورد پیگرد قانونی قرار بگیرد وجود سه شرط لازم است که عبارتند از: متقلبانه بودن وسایلی که از آنها برای اغفال دیگران استفاده میشود، اغفال شدن و فریب خوردن قربانی که مستلزم عدم آگاهی وی نسبت به متقلبانه بودن وسایل مورد استفاده مجرم است و پرداخت مال یا وجه نقد
کلاهبرداری جزو آن دسته از جرایمی ‌است که دادستان هم می تواند به عنوان مدعی‌العموم آن را پیگیری ‌کند؛ بنابراین کلاهبرداری ناشی از رمالی دارای دو نوع شاکی عمومی‌ و خصوصی است. هر فردی که مورد کلاهبرداری قرار گرفته باشد، می‌تواند برای طرح شکایت به عنوان شاکی خصوصی به مراجع قضایی رجوع کند؛ اما گاهی ممکن است فرد در کسب مال هیچ حیله و تقلبی را به کار نبرد که دیگر کلاهبرداری محسوب نمی‌شود.
در ماده ۲ قانون تشدید مجازات ارتشاء، اختلاس و کلاهبرداری ذکر شده است که اگر مالی از طریق غیر قانونی کسب شود، آن مال نامشروع محسوب می‌شود و کسب آن جرم است و برای فرد مجرم مجازات تعیین خواهد شد. بنابراین قضات معمولا افراد متهم به رمالی و فالگیران کلاهبردار را با استفاده از قوانین مربوط به کلاهبرداری و تحصیل مال نامشروع مجازات می‌کنند و اگر این افراد جرم مستقل دیگری نیز مرتکب شده باشند به مجازات آن جرم محکوم می‌شوند.
در ادامه یا الهام قاجاری دکترای روانشناسی عمومی نیز درباره علل پناه بردن برخی افراد به این شیادان را این‌گونه توصیح می‌دهد: افراد در برابر استرس و مشکلات زندگی به سبک های متفاوت رفتار می کنند. گروهی از افراد به منظور کاهش و یا حذف پیامدهای ناخوشایند یک مشکل، سعی می کنند کاری در جهت تغییر آن انجام دهند. این افراد روی مشکل متمرکز می شوند و از تمام جوانب آن را بررسی می کنند و راه حل مناسبی برای آن در نظر می گیرند.
این افراد به مهارت های مقابله ای مساله محور مجهز هستند، روی موقعیت ها فکر می کنند و روی خود مساله کار می کنند و از بین آنها بهترین را انتخاب می کنند. این برخورد منطقی با مساله آنها را به افرادی که از منبع کنترل درونی برخوردارند تبدیل می کند یعنی آنها افرادی هستند که عقیده دارند مشکلات آنها به دست خود آنها حل می شود و نیروهای بیرونی مانند شانس، سرنوشت و یا دیگران زندگی آنها را هدایت نمی کند. به نظر این افراد این ما هستیم که سرنوشت خود را به دست می گیریم و کاری از فال گیر، رمال و دعا نویس ساخته نیست. همچنین چنین افرادی از عزت نفس بالاتری برخوردارند، از لحاظ اجتماعی ماهرانه تر برخورد می کنند و کمتر دچار اضطراب و افسردگی می شوند.
.
در مقابل افرادی هستند که استرس و مشکلات به وجود آمده در زندگی را تحت کنترل بیرونی می دانند یعنی معتقدند هیچ کنترلی بر مشکلات زندگی خود ندارند و لازم است نیرویی از بیرون این مشکلات را هدایت کرده و از بین ببرد. همین افراد هستند که برای مقابله با بسیاری از مشکلات خود رو به سوی فال گیر، رمال و دعا نویس می آورند. شواهد حاکی از آن است که منبع کنترل در کودکی آموخته می شود و مستقیما با رفتار والدین در ارتباط است.
والدین کودکانی که از منبع کنترل درونی برخوردارند کودکان خود را برای موفقیت هایشان تحسین می کنند و زمانی که فرزندان با شکست مواجه شوند آنها را ترغیب می کنند به تجزیه و تحلیل عملکرد خود و نقاط ضعف و قدرت خود بپردازند، نه اینکه با هر شکستی به دنبال عوامل خارج از خود باشند. متاسفانه این موضوع در فرهنگ ما بسیار رواج دارد. مثلا زمانی که فرزند ما در سنین کودکی به زمین می خورد مادر برای آرام کردن کودک شروع به کتک زدن زمین می کند و قصد دارد به کودک بفهماند که تقصیر عوامل بیرونی از جمله زمین است که باعث افتادن تو شده در صورتی که تمام این رفتارها کودک را به سمت مکان کنترل بیرونی سوق می دهد و باعث می شود در آینده به دنبال حل مشکلات خود خارج از وجود خودش باشد.