محبوبه ذالیانی
البته تورم و قیمتهای سر به فلک کشیده و بیکاری نیز به کمک استحکام این سد آمده و آب پاکی را روی دست همه ریخته، بنابراین افراد ۴۰ تا ۵۰ ساله که اصطلاحا به تجرد قطعی رسیدهاند در پازل زندگی خود قطعه گمشدهای دارند و شاید هرگز آن را نیابند، برای همین است که تنهایی را باهمه رنج و آلامش، تمرین کرده و آن را مزمزه میکنند.
تجرد برای بسیاری یک انتخاب نیست و شرایط آنان را به تنها زیستی واداشته است. شرایطی که یا خود در آن دخیل بودهاند یا خانواده و جامعه. موضوعی که دود آن بیش از همه به چشم خود فرد میرود و البته جامعه نیز از تبعات آن بینصیب نخواهد ماند. افزایش آسیبهای روحی و روانی ازجمله افسردگی، انزوا، کاهش میل به زندگی و غیره و آسیبهای اجتماعی اعم از فساد و بیبند باری و بی تعهدی میتوانند از پیامدهای تأخیر در ازدواج و یا رسیدن افراد یک جامعه به تجرد قطعی باشد. طبق آخرین آمار که مربوط به سال ۹۵ است، شاخص تجرد قطعی برای مردان، ۲/۳درصد و برای زنان ۳/۷درصد است و از سال ۸۹ تا سال ۹۶ حدود۳۰ درصد از میزان ازدواجها کاسته شده است.
هزار و یک مشکل بر سر راه تأهل
شاید اقتصاد، مهمترین عاملی باشد که جوانان را از تشکیل خانواده بازمیدارد. بهطوریکه نرخ اجارهبهای یک واحد کوچک آپارتمانی همه را به وحشت میاندازد و در این وضعیت، خانوادهها نیز نمیتوانند به لحاظ مالی کمک چندانی به فرزندان خود کنند. اما برخی فرهنگ را در مجرد ماندن جوانان دخیل میدانند.
«یکتا ذوقی»، جامعهشناس دراینباره میگوید: «توقعات افراد در حال حاضر خیلی بالا رفته و جوانان نمیتوانند زندگی را ساده شروع کنند. متأسفانه جامعه ما ساده زیستی را فراموش کرده و مقصر را مسئولان میدانم، زیرا وقتی بهعنوان الگو در شرایط بسیار لاکچری زندگی میکنند و به مردم توصیه ساده زیستی میکنند، آنها نمیتوانند چنین توصیهای را بپذیرند، زیرا ساده زیستی باید یک انتخاب باشد نه اینکه بر افراد تحمیل شود.»
بنابراین جامعه، خانواده و دولت هر یک سهمی در تنهایی آدمهایی دارند که میل به تشکیل خانواده را در خود به هزار و یک دلیل سرکوب کردهاند و آیا رواست حالا که بییار و همدم ماندهاند، آنها را در این جبر تنهایی، مقصر بدانیم و تمام تیر و ترکشها را بهسویشان روانه کنیم؟ راستی زیرپوست جامعهای که افراد مجرد در آن زیست میکنند چه میگذرد و چه عاملی سبب شده تمایل جوانان برای ازدواج در عین خواستن درونی، کم شود؟
شاید حاصل عدم فراهمسازی تسهیلات، مانع ازدواج بوده و سبب شده، آمار ۱۲ میلیونی مجردها در سال ۹۵، امروز به حدود ۱۴ میلیون برسد.
۵۰ سالگی آغاز تجرد قطعی
در همین رابطه، فروغ بابایی، جمعیت شناس، سن تجرد قطعی در مردان و زنان را ۵۰ سالگی دانسته و میگوید: « ازآنجاییکه بازه تغییرات باروری بین ۱۵ تا ۴۹ سال محاسبه میشود و زنان معمولا بعدازاین سن، امکان باروری خود را از دست میدهند، آغاز تجرد قطعی سن ۵۰ سالگی است. البته بعدازاین سن ممکن است ازدواج صورت بگیرد اما سخن من ازنقطهنظر جمعیتشناسی و موضوع باروری است. نسبت مجردان قطعی که از تقسیم تعداد افراد هرگز ازدواجنکرده بر جمعیت ۵۰ سال به دست میآید، در کشور ما حدود یک الی دو درصد است که پیشبینی میشود این میزان به دلیل تأخیر در سن ازدواج و مسائل مرتبط با آن بیشتر شود.»
از دست رفتن امکان باروری و تنهایی
وی کاهش سطح باروری و تنهایی را دو اثر مهم تجرد قطعی میداند و میگوید: « هر چه میزان تجرد قطعی بیشتر باشد اثر آن بر باروری بیشتر است. دومین اثر بحث تنهایی است. معمولا این افراد چون ازدواج نمیکنند و بسیاری از آنها از خانواده منشأیی خود نیز جدا میشوند تنها خواهند ماند و این تنهایی در طول زندگی ادامه خواهد داشت و سالمندی این گروه، جمعیتی را با مشکلاتی مواجه خواهد کرد. چراکه عدم تشکیل خانواده، به نداشتن سرمایه اجتماعی و نظام حمایتی خانوادگی منجر میشود. البته این موضوع نسبت به خانوادهای است که خودشان تشکیل میدهند، نسبت به خانواده منشأیی بحث جداست. اکنون در کشور ما بر اساس آمار سال ۱۳۹۵ بیش از یکمیلیون ۵۴۰ هزار نفر تنها زندگی میکنند که بخشی از اینها همین افرادی هستند که هرگز ازدواج نکردهاند .»
عوامل بر هم زننده توازن جنسیتی
بابایی در ادامه به برخی عوامل بر هم خوردن توازن جنسیتی که میتواند در تأخیر ازدواج مؤثر باشد اشارهکرده و عنوان میکند: «در ایران میزان موالید نسبت جنسی در بدو تولد همیشه بالای ۱۰۰ است و بر اساس تمامی سرشماریها تعداد پسران در بدو تولد بیش از دختران بوده است اما با افزایش سن بهویژه در سنین ۳۰ سال به بالا، مرگومیر بیشتر مردان نسبت به زنان یکی از عواملی است که نسبت جنسی را تغییر میدهد. بنابراین در سالخوردگی ما تعداد زنان بیشتری داریم. عامل دوم بحث مهاجرت است. بهعنوانمثال جوانان
۲۰ تا ۳۰ سال از مناطق روستایی مهاجرت میکنند و نسبت جنسی را در روستاها بر هم زده و تأخیر در ازدواج به وجود میآید. همچنین تغییرات سبک زندگی و به تأخیر انداختن ازدواجها میتواند همسان گزینی را دچار مشکل کند. بهعنوانمثال دخترخانمی که سنش بالای ۲۸-۲۷ سال است گزینههایش باید ۳۰ به بالا باشند درنتیجه ممکن است در این جمعیت، گزینه همسانی برای آنها نباشد. همچنین تغییرات رشد جمعیتی در برخی دورهها نیز در موضوع همسان گزینی دخیل است. بهعنوانمثال رشد جمعیتی جوانان پسری که در سالهای ۵۵ و ۵۹ به دنیا آمدهاند، زیر ۳ و جوانان دختری که در سالهای ۶۰ تا ۶۴ به دنیا آمدند، بالای ۳ بوده است. درنتیجه درصد گروههایی در این جمعیت که هرگز ازدواجنکردهاند نسبت به گروههای دیگر بیشتر است.
معمولا میانگین ۳ تا ۴ سال تفاوت بین دختر و پسر در ایران وجود دارد. اما الگوهای ازدواج بافاصله سنی زیاد نیز وجود دارد که در قدیم بیشتر در مورد مردان بوده است. یعنی مردان سنین بالا با دختران سنین پایین ازدواج میکردند، در اروپا و آمریکا نیز این مسئله است. در نسلهای جدید نیز به دلیل اینکه اشتغال پسران دیرتر تحقق پیدا میکند و از آنطرف انتظارات دختران نیز درزمینهمسکن و کار و رفاه اقتصادی افزایش پیداکرده این ازدواج بافاصله سنی زیاد را گاهی شاهد هستیم. چراکه جوان ۲۵ ساله که نمیتواند این امکانات را فراهم کند بنابراین دختران باسن پایینتر الگوی ازدواجشان را بالای ۳۰ سال میبرند. بنابراین ممکن است پسران همسان با این دختران دچار تأخیر در ازدواج شوند. اینها باعث میشود ما تغییراتی در شرایط ازدواجها ببینیم. باید این گروههای هدف را تشخیص بدهیم و ببینیم تا چه حد این مدل ازدواجها عدم تعادل ایجاد میکند آن موقع الگوهای مناسب ازدواج را از طریق رسانهها و مراکز آموزشی، اطلاعرسانی کنیم و یادآور شویم که چنانچه فاصله زوجین افزایش پیدا کند انتظارات متفاوت منجر به این میشود که احتمال طلاق بالا برود.»
تأثیر سیاستهای اقتصادی و اجتماعی بر تأخیر ازدواج
به اعتقاد این جمعیت شناس، سیاستهای اقتصادی و اجتماعی در جامعه ما در سطح کلان برنهاد خانواده تأثیر گذاشته است و نتیجه توسعه فرد محور و الگو اقتصاد شبه سرمایهداری به تأخیر ازدواج جوانان دامن زده است: «برنامههای توسعه در کشور ما خانواده محور نبوده و بهویژه در حوزه اقتصادی برگرفته از غرب و شبه سرمایهداری است. بنابراین در این نوع الگو، بازار کار برای مرد و زن یکسان میشود و بر اساس بحثهای برابری خواهی جنسیتی زنان هم میخواهند مانند مردان تحصیل کنند. در چنین جوی، زن و مرد رقیب یکدیگر میشوند و هر دو میخواهند فرصتهای مختلف را تصاحب و شایستگی خود را نشان دهند. البته تحصیل زنان بهنوبه خود مزیت است اما زمانی که اینها باهمان تئوری اقتصادی وارد بازار کار میشوند، نتیجهاش خالی شدن خانه از حضور زن و از دست رفتن فرصت تربیت فرزند میشود. از طرفی خود نظام اقتصادی شرایطی را به وجود میآورد که اولاهزینههای اقتصادی ازدواج و فرزند آوری بهشدت افزایش پیدا کند و این شرایط خانواده را مجبور میکند فرزند کمتری به دنیا بیاورد تا با این اقتصاد و هزینههای فرزند همخوانی داشته باشد.
بنابراین برخی از مشکلات خانواده از بیرون به خانواده وارد میشود. یعنی نتیجه انتخاب زوجین نیست. لذا توسعه فرد محور در هر کشوری شروع شود این اتفاق میافتد و تنها در ایران نیست. حتی در کشورهای عربی پیشبینی میکنند در ۱۰ سال آینده شما خانواده را متحول ببینید. ما یک مقدار پیش رو تر بودیم و سریعتر هم به تغییر سبک زندگی و تغییر ساختار خانواده ورود پیدا کردیم. از طرفی الگوهای تحصیلی در نظام آموزشوپرورش کشور ما روند جامعهپذیری را طولانی میکند. زمانی که مدت تحصیل و جامعهپذیری طولانی میشود خودبهخود بر ازدواج افراد اثر میگذارد. اکنون بهطور میانگین هر دختر و پسر ایرانی ۱۰ سال تأخیر ازدواج دارند و برای پسران حدود ۱۰ تا ۱۲ سال تأخیر در اشتغال وجود دارد. چنانچه مبنای سن اشتغال را ۱۵ سال در نظر بگیریم. اگر ۲۰ سال نیز در نظر بگیریم باز ۷ تا ۸ سال تأخیر میبینیم. بنابراین سیاستها قطعاتأثیر میگذارد و در خیلی موارد ازدواج نکردن انتخاب خود فرد نیست.
زمانی که از جوانان میپرسیم چرا ازدواج نمیکنید؟ میگویند شرایط نیست. این شرایط را توسعهایجاد میکند. جوانان ما هم خواهان ازدواج و هم خواهان فرزند آوری هستند. این شرایط بخشی مربوط به تغییر در سلسلهمراتب ارزشها در جامعه است. وقتی این ارزشها کمرنگتر میشود و خانواده یک واحد اقتصادی تلقی میشود خب ازدواج به تأخیر میافتد. یعنی خانواده یک واحد اجتماعی است اما ما واحد اقتصادی تصورش میکنیم و انتظار داریم درآمد در درون خانواده ایجاد شود. در جامعه سنتی که شغل فرزند در راستای شغل پدر از قبل مشخص بود چنین چیزی ممکن بود اما در جامعه مدرن فرد باید دنبال تخصص و حرفهآموزی برود و لذا در چنین سیستمی خودبهخود ازدواج به تأخیر میافتد. گاهی نیز رابطه خطی سبک زندگی و ارزشهای آن با توسعه بهنوعی به هم میخورد. اینطور نیست که بگوییم بهطور خطی هر چه توسعه بالا برود سن ازدواج هم بالا میرود. در یک حدی متوقف میشود. حتی ممکن است سن ازدواج با توسعه رخ ندهد. بهعنوانمثال اکنون در روستاهای ما توسعه اقتصادی رخ نداده است و مدرنیزه نشدهاند اما الگوهای ازدواج یا فرزند آوری در آنها بسیار شبیه شهرها شده است. در اینجا ما فرهنگ اشاعه را شاهد هستیم. درواقع اشاعه فرزند آوری کمتر و خانواده کوچکتر و تنظیم خانواده به روستاها نیز انتقال پیداکرده است.
سؤال این است که آیا ما خودمان انتخاب میکنیم که دیر ازدواج کنیم یا دیر فرزند بیاوریم؟ بله ما خودمان انتخاب میکنیم اما با شرایط ایجادشده. یعنی عوامل ساختاری و تغییرات و تحولات اجتماعی و اقتصادی و نقش رسانهها در کنار عاملیت انتخاب زوجین. زمانی جامعه سنتی بود و ساختار حمایت خانواده قوی بود و همه افراد فامیل همکاری میکردند و ازدواجی به سبک سنتی در سنین ۱۸ و ۱۹ سالگی رخ میداد. اما امروز چنین نیست و کمتر خانوادهای قادر به چنین حمایتهایی است. بنابراین تا شما سؤال میکنید میگویند هنوز این بچه است، بچه است یعنی بلوغ اجتماعیاش کامل نشده است و این در حالی است که سن بلوغ جنسی و مسائل عاطفی پایین آمده است .»
راه برونرفت؛ توسعه خانواده محور
این جمعیت شناس، راهکار مقابله با تأخیر در ازدواج را سطح ساختاری توسعه خانواده محور دانسته و تأکید میکند: « توسعه خانواده محور؛ توسعهای است که در نوع اقدام خود بهویژه در حوزه اقتصادی و اجتماعی، خانواده را مدنظر قرار بدهد. زمانی که میخواهد اشتغال زن را تعریف کند باید این را در نظر بگیرد چنانچه زن هم بخواهد مثل مرد ۸ ساعت بیرون از خانه کار کند، فرصت تربیتی فرزند از دست میرود. لذا باید شرایط برای اشتغال زنان را طوری تعریف کند که او فرصت تربیت داشته باشد. حتی ممکن است وضعیت اقتصادی برخی خانوادهها خیلی هم خوب باشد اما فرزند آوری ندارند به خاطر اینکه پزشک، مهندس و غیره بوده و ساعات زیادی را بیرون از خانه به سر میبرند. درنتیجه بسیاری از زوجین حتی اگر زود نیز ازدواجکرده باشند، میگویند فعلاوقتش نیست و فرزند آوریشان را به تأخیر میاندازند. در بحث تجرد نیز در سایه ارزشهای توسعه فردی، مرد میخواهد درس بخواند و درآمد کسب کند و صاحب همهچیز بشود و بعد مسئولیت فرد دیگری را پذیرا شود. زنان نیز به دنبال فرصتهای ازدسترفته تاریخی خودشان هستند. زنان در حوزه برابری خواهی جنسیتی و پویش زنان به دنبال یافتن جایگاهها و موقعیتهای دیگری هستند که در تقابل با موقعیت مادری قرار میگیرد. از طرفی زن خانهداری که در مقام همسر و مادر تمام عمر زحمت میکشد هیچ بهرهوری اقتصادی و متأسفانه اجتماعی ندارد، لذا کسانی که خانهدار هستند در مقابل کسانی که شاغل بوده و درآمد دارند و ماشین زیر پایشان است احساس ضعف هویتی میکنند درصورتیکه نباید چنین باشد. رسانهها باید به این مسئله بپردازند که مادری در فرهنگ ما جایگاه بسیار بالایی دارد و با هیچ مهندسی و دکتری و .. نباید آن را مقایسه کرد. باید اهمیت نقش مادری را برای بقای جامعه و دوام هویت ایرانی و اسلامیمان ارتقا دهیم و این ارتقا نه شعاری و در حد کلام بلکه باید آن را در تمام برنامههای توسعه ببینیم. باید برای زنان خانهدار حقوق بازنشستگی و امتیازاتی قائل بشویم تا برخی از آنان که ضرورت حضور کمتری در جامعه ازنظر اشتغال دارند مجبور به کار در بیرون منزل نباشند. البته این را باید گفت که در برخی مشاغل حضور زنان ضرورت دارد و اساسا شغلی زنانهاست.»
تجرد قطعی یک مفهوم غیرعلمی
شقایق فرزینی، پژوهشگر جمعیت و جامعهشناس اقتصادی بر این باور است که تجرد قطعی یک مفهوم غیرعلمی است و مطرح کردن آن میتواند به ضرر جوانسازی جمعیت باشد. وی در این خصوص میگوید: « بحث تجرد قطعی یک مفهوم غیرعلمی است، یعنی درست است که هم در ادبیات جمعیتشناسی مطرح میشود و هم در رسانهها بسیار از آن گفته میشود اما واقعیت آن است که ما چیزی به نام قطعی در علم نداریم. بههرحال هرکسی در هر سنی ممکن است ازدواج کند و حتی در مورد خانمها در سنین بعد از ۳۵ تا ۴۰ سالگی میتواند بارداری اتفاق بیفتد. بنابراین تجرد قطعی مفهومی است که بیشتر کمک میکند تجرد بیشتر شود چون کسانی که معتقد به این مفهوم میشوند بهخصوص مردم با خود میگویند، خب از این سن که عبور کردیم پس ما جزو مجردان قطعی شدیم و امکان ازدواج برایمان نیست. همچنین محققین نیز میتوانند این برداشت را داشته باشند که مجردان قطعی هیچگاه ازدواج نخواهند کرد. درحالیکه میدانیم اینطور نیست. بسیاری افراد در سن بالای ۴۰ سالگی ممکن است ازدواج کنند و حتی بچهدار شوند. بنابراین از پایه با این مفهوم مشکلدارم و فکر میکنم یک مفهوم غیرعلمی باشد و ما همان تجرد را در بازههای سنی مختلف موردبررسی قرار میدهیم.»
پیامدها در سطح فردی و اجتماعی
وی پیامدهای تجرد را در دو سطح فردی و اجتماعی موردبررسی قرار داده و عنوان میکند: «این پیامدها در بحث فردی روشن است. ما گاهی ازدواج را تنها در بستر نیاز جنسی در نظر میگیریم، حالآنکه ازدواج نیاز به آرامش و داشتن همدمی است که شما بتوانید همواره به او اعتماد داشته باشید و بتوانید به او تکیه کنید. در بحث تجرد و در سطح فردی این نیاز برطرف نمیشود و فرد ممکن است با یکسری روابط موقت آن نیاز را برطرف کند. در تحقیقاتی که در جامعهشناسی خانواده انجامشده است نیاز به همسر ورای نیاز جنسی بیانشده است. همچنین خود فرزند یکی از محورهای تأمین نیاز خویشتن یابی است. اساساداشتن فرزند، بزرگ کردن و تربیت او برای انسان یک نیاز غریزی است که در تجرد این نیاز نیز برآورده نمیشود. بنابراین بهمانند هر نیاز دیگری که در انسان تأمین نشود، آسیبهایی را به همراه دارد. تجرد در سطح جامعه نیز تبعات زیادی دارد. اولابخش قابلتوجهی از انگیزههای انسان از خانوادهای که تشکیل میدهد به دست میآید.
در همین انگیزه اشتغال دقت کنید. چنانچه ما خانوادهای نداشته باشیم، مگر چه قدر میخواهیم خرج کنیم؟ عمده درآمدی که کسب میکنیم صرف خانواده میشود. به همین دلیل یکی از تبعات تجرد، افزایش بیکاری و کاهش تولید ملی است. افراد برای کار کردن زیاد انگیزهای ندارند و تنها بهاندازه خودشان کار میکنند. احتمال افزایش فساد اجتماعی و اخلاقی در جامعه نیز پیامدی است که در مورد آن بسیار صحبت شده است. ما جامعهای نیستیم که در آن روابط جنسی آزاد به رسمیت شناختهشده باشد، لذا روابط پنهان شکل میگیرد و آن روابط پنهان تبعاتش از جوامعی که در روابط جنسی در آن آزاد است بیشتر است. بهعنوانمثال بیماریهایی مثل ایدز و غیره و سقط جنین به دلیل خواست خانمها در پنهان کردن این روابط. تبعاتی مثل شکستهای روحی نیز وجود دارد. ازآنجاییکه افراد بر اساس عرف روشن و مشخص و قرارداد قابلقبول اجتماعی باهم تعامل نمیکنند لذا هر دو طرف دچار آسیب میشوند. علاوه برافزایش بیکاری، کاهش تولید ملی، افزایش فساد بیماریهای روانی که در سطح فرد میتواند به خاطر عدم تأمین نیازها شکل بگیرد در سطح جامعه نیز میتواند به شکلی برساخت شود.
اکنون ما با ۱۲ میلیون مجرد در سن ازدواج یعنی بهاندازه شهر تهران که البته با احتساب تجرد قطعی عددی بالاتر از این میشود، مواجه هستیم. خب این بسیار فرق میکند بااینکه شما مثلایکمیلیون مجرد داشته باشید. اثر تعامل این مجردها با یکدیگر و اثر تعامل این مجردها با متأهلها در جامعه و در کل انواع تعاملها، منظورم فقط تعامل بر اساس تفاوت جنسیت نیست، قابلتأمل است. بالاخره این افرادی که دچار اشکالات مختلفی ناشی از عدم تأمین نیازشان میشوند در جامعه حضور دارند و این تعاملات که تعدادشان نیز کم نیست درنهایت میتواند به اشکالات ساختاری در جامعه منجر شود و مسائلی ازجمله افسردگی یا بیماریهای روحی را به بخشهای دیگر جامعه نیز سرایت بدهد.»
مشکل از مدرنیته نیست
وی این نکته را که تأخیر در ازدواج و بالا رفتن آمار تجرد ناشی از مدرنیته و مدل توسعه است را قبول ندارد و معتقد است همهچیز از سیاستگذاری خود ما ناشی میشود: «اینیک حرف غیرعلمی است که بگوییم تنها مدل توسعه همین شکلی است که اکنون ما تجربه میکنیم. اولامدل توسعه در کشورهای مختلف با یکدیگر بسیار فرق میکند. حتی بین خود کشورهای اروپایی و آمریکا. چنانچه دقت کنید در آمریکا نرخ باروری بالای نرخ جانشینی است و خانواده در فرهنگ آمریکایی مهمتر از خانواده در فرهنگ اروپایی است. بنابراین همین دو مظهر مدرنیته نیز باهم تفاوت دارند. نکته بعدی اینکه اتفاقی که اکنون برای ما رخداده حاصل سیاستگذاری خودمان است نه حاصل مدرنیته. ما میگوییم خانههای کوچک و آپارتمان که مؤثر بر ازدواج است، حاصل مدرنیته است. اما این آپارتمانهای کوچک حاصل سیاستگذاری خود ماست. اکنون مرز شهرها را محدود کردیم لذا زمین در شهرها گران شده و بلندمرتبهسازی افزایش پیداکرده است. یعنی با محدودیت زمین مواجه شدیم و باعث شدیم مسکن گران شود. بنابراین این اصلاربطی به مدرنیته ندارد. یا مثلایکی از عوامل افزایش تجرد دختران بالا رفتن سطح تحصیلاتشان است، از طرفی آیا واقعا فکر میکنید مدرنیته فرهنگ این ۱۲ میلیون مجرد را آنقدر تغییر داده است که دلشان نمیخواهد ازدواج کنند؟ اصلااینطور نیست.
بر اساس داده ارزشها و نگرشهای ملی فکر میکنم بالای ۸۰ درصد پاسخگویان در سن ازدواج گفته بودند میخواهند ازدواج کنند. حالا چرا ازدواج نمیکنند؟ به دلیل اینکه شغل برای آنها فراهم نیست. این ارتباطی به مدرنیته دارد یا برعکس اساسامدرنیته شغل فراهم میکند. آیا ما شبیه کشورهای مدرن رفتار کردهایم؟ بهعنوانمثال چنانچه ما همان اشتغالی که در کشورهای اسکاندیناوی است را دارا بودیم مجردین ما ازدواج نمیکردند؟ بنابراین اینیک استدلال کاملا غیرعلمی و غیردقیق است که به نظرم کسانی که مدعی آن هستند باید آن را اثبات کنند. اساسامدرنیته یک اصطلاح بسیار مبهم است. متأسفانه در فضای علمی برخی اصطلاحات مثل مدرنیته و جهان سوم زیاد تکرار میشود اما کسی معنای دقیقی برای آنها ذکر نمیکند. اما دولت نمیتواند به سبب این تغییرات از مسئولیت خود شانه خالی کند. چنانچه دولت زمینه اشتغال و مسکن را فراهم کند، دادهها و اعداد نشان میدهد مشکل تجرد به سهولت حل خواهد شد و تا حدود زیادی هیچ نیازی به کار دیگری هم نیست.»
بلوغ اجتماعی به تأخیر افتاده است
وی بابیان اینکه نظام آموزشوپرورش و سربازی مواردی هستند که بلوغ اجتماعی را به تأخیر انداختهاند میگوید: « فاصله سنی زوجین در مناطق مختلف کشور متفاوت است. ما کشور پهناوری هستیم که در هر منطقه از آن ممکن است به ازدواج به شکل متفاوتی نگاه شود. مثلادر خوزستان یا کردستان ازدواج با اختلاف ۵ سال و ۶ سال و حتی بالاتر هیچ مشکلی نداشته و هیچ مشکلی را نیز به وجود نمیآورد یعنی آن دختر در فضایی بزرگشده است که مثلادر سن ۱۵ سالگی واقعا بسیاری چیزها را میفهمد. هرچند آموزشوپرورش ما، البته نه فقط ما در دنیا، بلوغ اجتماعی را به تأخیر انداخته است. یعنی در زمان قدیم یک پسر ۱۵ ساله روی مزرعه کار میکرد و با اقتصاد بهصورت جدی مواجه میشد درنتیجه بلوغ جنسی و بلوغ اجتماعی او تقریبا همزمان بود. لذا امکان ازدواج نیز بود. اکنون فرد ۳۰ ساله را بچه میدانند چراکه غیر از سر کلاس رفتن چیز دیگری ندیده و با مشکلات زندگی مواجه نشده است. اگر این آموزش به نحوی بود که امکان سرکار رفتن وجود داشت این بلوغ اجتماعی بسیار زودتر اتفاق میافتاد. یا بهعنوانمثال همین منعی که برای سربازی داریم یعنی اینکه قبل از استخدام و سرکار رفتن حتماباید سربازی رفته باشید. اینیک مانعی است برای بلوغ اجتماعی، چرا؟ چون فرد نمیتواند سرکار برود.»
فرزینی معتقد است نمیتوان با قطعیت گفت آسیبهای تجرد بیشتر متوجه دختران است یا پسران چراکه این کار نیازمند بررسی دقیق است: «هنگامیکه از آسیب سخن میگوییم، آسیبها بسیار متنوع هستند. ممکن است آسیبهای جسمی، روانی ، پنهان، آشکار و غیره را داشته باشیم. اما شاید بتوان گفت دختران دوره جذابیت کوتاهتری نسبت به مردان دارند و این کوتاهی دوره باعث میشود زودتر وارد دورهای شوند که دیگر نتوانند فرد مناسبی پیدا کنند. بحث تحصیل هم مضاعف میشود یعنی آنها درست درزمانی که بهترین سالهای دوران ازدواجشان است میگویند ما میخواهیم تحصیل کنیم. از طرفی ما بهگونهای تحصیل را چیدیم که این باز ناشی از سیاستگذاری است که خانم اگر بچهدار شود دیگر نمیتواند سر کلاس درس برود یا باید درس خود را در ۸ ترم تمام کند. خب خانمی که ازدواجکرده و بچهدار شده چه طور میتواند در ۸ ترم تمام کند؟ بنابراین این فضا برای آنها ممکن است این آسیبها را داشته باشد.»
پولمان را خرج سیاستها کنیم نه فرهنگسازی
به اعتقاد این جمعیت شناس، ما با جامعهای مواجه هستیم که در آن تمایل به ازدواج وجود دارد، لذا سیاستها باید به نحوی گذارده شود که موانع را از سر راه بردارد: «هنگامی ما با جامعهای مواجه هستیم که تمایلی به ازدواج ندارد، میگوییم خب باید راهکار فرهنگی بگذاریم و افراد را تشویق به ازدواج کنیم. اما زمانی با جامعهای مواجه هستیم که بهصورت طبیعی تمایل به ازدواج دارد.
بر اساس آمار و تحقیقات، ما چنین جامعهای هستیم. در این جامعه شما نیازمند هل دادن افراد به سمت ازدواج نیستید بلکه سیاستهای شما باید موانع را بردارد. این موانع چیست؟ مهمترین آنها بحث اشتغال است. دولت باید سیاستهای خود را به این سمت ببرد که در کوتاهترین زمان ممکن افزایش اشتغال داشته باشد. ۸۰ درصد اشتغال در ایران توسط بخش خصوصی تولید میشود نه بخش دولتی. این گزارش مرکز پژوهشهای مجلس است که به آن اشاره میکنم. بنابراین نباید بگوییم دولت اشتغالزایی کند این حرف غلطی است. دولت باید موانع را از پیش پای بخش خصوصی بردارد او خود میداند به چه صورت اشتغالزایی کند. اقدام بعدی نیز میتواند تغییرات قوانین مربوط به محدودیتهای شهری و کمربندی شهری باشد. ربط این به مقوله ازدواج کجاست؟ این موضوع بر روی قیمت زمین اثر میگذارد.
ما باید این قانون را برداریم تا با افزایش عرضه زمین در شهرها مواجه شویم که در این صورت قیمت مسکن پایین میآید و امکان تهیه مسکن راحتتر میشود. یا در مورد سربازی آقایان باید سیاستگذاری بهگونهای باشد که اشتغال منوط به سربازی نشود. یا حداقل چند نوع اشتغال تعریف کنیم و اشتغالهای موقت را منوط به سربازی نکنیم. مگر چه قدر از افراد جامعه جز طیف اندکی درگیر بحث تجملات هستند؟ تجملات برای طبقات بالای جامعه شاید گران تمام شود اما برای طبقات پایین به دلیل ضعف اقتصادی بالا نیست. ما باید مسئله اشتغال را درست کنیم و چنانچه میخواهیم پولی را خرج فرهنگسازی کنیم بهتر است آن را برای سیاستها هزینه کنیم .»