سعید صفارائی – روزنامهنگار
بیش از ۱۰ دقیقه تشویق ایستاده تماشاگران برای یک فیلم، موفقیتی نیست که به سادگی نصیب هر کارگردانی شود، آن هم کارگردانی جوان.
امروز سعید روستایی کارگردان و فیلمنامهنویس جوان ایرانی نامی آشنا در سینمای ایران و جهان است.
حضور درخشان او در سال ۱۳۹۴ با درام تحسینبرانگیز «ابد و یک روز» نویدبخش ظهور پدیدهای نوین در سینمای ایران بود.
روستایی پیش از این نیز با فیلمهای کوتاه «شنبه» و «مراسم» استعدادش را در کارگردانی و فیلمنامهنویسی به نمایش گذاشته بود، اما نخستین فیلم بلندش چنان تأثیری بر مخاطبان و منتقدان گذاشت که انتظارات از او به سطحی بیسابقه رسید.
او پس از «ابد و یک روز»، با «متری شیش و نیم»، «برادران لیلا» و حالا «زن و بچه» همچنان مسیر حرفهایاش را ادامه داده و خوش درخشیده اما شخصیتپردازیهای درخشان و نگاه تیزبین اجتماعیاش در فیلم نخست، همچنان سنگ محک آثار بعدیاش باقی مانده است.
کارگردانی که فیلمهایش را زندگی میکند
روستایی چنان استادانه معضلات زیر پوست شهر و لایههای کمتر دیدهشده اجتماع را با دقتی وسواسگونه به تصویر میکشد که مخاطب احساس میکند کارگردان، موضوع فیلمش را زندگی کرده و داستانش را از دل خردهروایتهای شخصیاش بیرون کشیده.
روستایی که همواره نهاد خانواده را در مرکز روایتهایش قرار داده و در سوژهیابی نبوغی شگفتانگیز دارد این بار هم در زن و بچه از همین چارچوب پیروی کرده و به سراغ بحرانهای درونی خانواده در بستری اجتماعی رفته تا نابرابری ساختارهای اجتماعی در جامعه مردسالار را به تصویر بکشد.
این فیلم سومین همکاری روستایی با پیمان معادی و پریناز ایزدیار است؛ دو بازیگری که در آثار قبلیاش امتحان خود را پس دادهاند.
اگرچه روستایی پیشتر نیز نشان داده که در بازی گرفتن از چهرههای جدید موفق است، اما در «زن و بچه» ریسک نکرده و بار دیگر به سراغ زوجی رفته که پیش از این در قاب فیلمهای روستایی خوش درخشیدهاند.
با این حال یکی از نقاط قوت چشمگیر فیلم توانایی سعید روستایی در بازی گرفتن از بازیگران خردسال و نوجوان است.
غول کوچک مهارنشدنی
شخصیت علیار با بازی سینان محبی در نقش فرزند مهناز، تصویری از یک «غول کوچک مهارنشدنی» ارائه میدهد؛ نوجوانی که بیمحابا احساسات عاشقانهاش را نسبت به زنی بزرگتر از خودش ابراز میکند و برای خرید هدیههایش پا در مسیر قمار میگذارد و در این مسیر اشتباه، مادرش هم ناخواسته او را همراهی میکند.
مهناز مادر علیار با بازی درخشان پریناز ایزدیار با نوازشها و دلسوزیهای بیمورد، فرزندش را از هر بازخواستی میرهاند و بهجای اصلاح او با مشروعیت دادن به کجخلقیهایش او را بیشتر از پیش در مسیر اشتباه رها میکند.
مهناز مادری سختگیر و رنجکشیده است که پس از مرگ فرزندش، میان عدالت و انتقام گم میشود و رفتهرفته در دام نتایج انتقامجویی خود گرفتار میآید.
او که با وجود همه سختگیریهایش در درس پسرش از بسیاری از دغدغههای او بیاطلاع بوده و همین ناآگاهی در ادامه داستان به عذابی روحی برایش بدل میشود و در تلاش برای سبک کردن بار این عذاب سعی میکند دیگران را در تقصیراتش شریک کند.
اخراج علیار هم از مدرسه که دلیل اتفاقات مصیبتبار بعدی است بهجای آنکه فرصتی برای اصلاح باشد، به انگیزهای برای انتقام مادرانه تبدیل میشود؛ انتقامی که در غیاب عدالت دامنه آن به بیگناهان نیز کشیده میشود.
دیالوگهایی که نمیگذارند پلک بزنی
روستایی «زن و بچه» را با دیالوگهای سریع و ضربهای آغاز میکند و با درهمتنیدگی فضا، زمان و آدمها اجازه نمیدهد مخاطب لحظهای از پرده سینما جدا شود.
در یکسوم ابتدایی فیلم شاهد ساختاری محکم و پرانرژی هستیم؛ بهویژه در صحنههای قماربازی علیار در هنرستان که به شکلی هوشمندانه طراحی شدهاند.
اما ریتم تند ابتدایی فیلم که تا حد زیادی مرهون حضور علیار است و جذابیت خاصی دارد پس از خروج او از صحنه با افت محسوسی در ریتم مواجه میشود. فضای فیلم از یک موقعیت برونگرای پرتحرک، به درونیات و تضادهای عاطفی شخصیتها منتقل میشود و سرعت فیلم دچار افت محسوس میشود.
غلبه نگاه بر بدن
با کاستن از شتاب روایت، بار تمام جذابیتهای بصری فیلم بر دوش بازیگرانی میافتد که باید با ظرافتی خیرهکننده، پیچیدهترین احساسات انسانی چون خشم، نفرت، درماندگی و عطش انتقام را در چهره و نگاه خود جاری کنند.
بازی با نگاهها و حالتهای صورت نسبت به موقعیتهای فیزیکی و بدنی در اولویت قرار میگیرد و توانمندی کارگردان را برای بازی گرفتن از هنرپیشگان به چالش میکشد.
پیمان معادی با حالتهای شک و تردید در چهره و پریناز ایزدیار با چشمان درشت و خیرهای که آینه تمامنمای خشم و درد یک مادر هستند، بهخوبی از پس نقشهایشان برآمدهاند اما با این همه توانمندی بازیگران نتوانسته بر برخی ضعفهای ساختاری فیلمنامه سرپوش بگذارد.
ارتباطات پرورش نیافته
یکی از نقاط ضعف عمده فیلم پرورش نیافتن رابطه عاطفی بین مهری، خواهر مهناز با حمید است.
ارتباط آنها که در اوج سوگواری شکل میگیرد، فاقد منطق روانشناختی و پرداخت کافی است و در ساختار فیلمنامه، گرهی ناگشوده باقی میماند.
مهری با وجود اندوه خواهرش، به حمید فرصت آشنایی میدهد و به سرعت به او دل میبازد؛ تحولی که چندان باورپذیر نیست.
شخصیت حمید هم با بازی پیمان معادی از رمزگشایی کافی برخوردار نیست.
مخاطب تکلیفش با او روشن نمیشود و تا آخر بر سر این ۲ راهی می ماند که آیا با مردی هوسباز طرف است یا انسانی در جستوجوی عشقی اصیل؟
نگاه خیره حمید در سکانسهای پایانی فیلم در تلاقی با نگاههای همسرش و نامزد سابقش که همان خواهر همسرش است تردیدی بزرگ برای مخاطب ایجاد میکند؛ تردیدی که بهجای تعلیق دراماتیک به ابهام ساختاری بدل شده است.
کدهای بصری روستایی
روستایی همچنان در «زن و بچه» به دغدغههای انسانی و اجتماعیاش وفادار مانده است.
به تصویر کشیدن احساسات رها شده جمعیت سرگردان انسانی از سوژههای مورد علاقه سعید روستایی است مانند صحنهای که بچههای مدرسه و والدینشان در دو سوی درب قفلشده ایستادهاند، یادآور نمای معروف «متری شیش و نیم» است؛ جایی که ازدحام زندانیان پشت میلههای زندان گیر افتاده بود.
این تشابه نوعی کد بصری از سوی کارگردان است که همچنان دغدغهمند جمعیتهای سرگردان انسانی است.
بازیهای غافلگیر کننده
در زن و بچه با مجموعهای از بازیهای درخشان روبرو هستیم اما یکی از بازیهای تاملبرانگیز متعلق به آرشیدا درستکار در نقش ندا خواهر علیار است که در نقطه کانونی اتفاقات فیلم قرار دارد اما شاید به خاطر قرار گرفتن در مجموعهای بازیگران نامدار کمتر مورد توجه قرار گرفته است.
اما نقطه اوج بازیها هنرنمایی متمایز پریناز ایزدیار است که او را به یکی از شانسهای اصلی دریافت سیمرغ بلورین نقش اول در جشنواره بعدی فیلم فجر تبدیل کرده با اینحال بازی خیرهکننده حمید پورشیرازی را هم در فیلم «پیرپسر» که اتفاقاً در «زن و بچه» نیز با ایزدیار همبازی است نباید فراموش کرد.