بازخوانی و تصحیح دکتر رسول جعفریان همراه با یادداشتهای افزودهی حسین صومعه
یادداشت آغازین
حسین صومعه/گرماگرم تابستان است. باغها و پالیزها و کشتزارهای دشت نیشابور؛ باز همچنان بارور، نیز آنچنان بخشنده؛ باشندگان کهندیار را خشنود و بهرهور میسازد. چند روز از نیمه مردادماه سال هزار و سیصد و سه گذشته است. نزدیک به صد سال پیش؛ دو صوفی، راهی سفری زیارتی از ارض اقدس به سوی دیار عطار میشوند. این زمان، روزهای محرم و برگزاری آیینهای سوگواری است. آنها به زیارت عطار و امامزاده محروق و فضل بنشاذان آمدهاند. گاه، چند تخم مرغ نیمرو میکنند؛ چای مینوشند و به خربزه و هندوانه و انگور، کام شیرین داشته و عطش تابستان فرو مینشانند.
وقتهایی است همراه مردم میشوند، روضهخوانی و نوحهخوانی و قصیدهخوانی میکنند. و آنگاه که حالی خوب دست میدهد، «جم و جوشی» گرم میگردد و مراقبهای پدیدار. باری؛ شب مهتاب نیشابور و آستانه حضرت فرید و آوازی بلند: بایزید آمد شبی بیرون ز شهر / وَز خروشِ خلق، خالی دید دَهر/ ماهتابی بود بس عالمفروز / شب شده از پرتوِ آن، همچو روز … . بازگفتِ این حال، چنان شخصی است که سفرنامهنویس ما، جناب آقامحمد عتیقهچی اردبیلی میگوید: «شرح حال آن شب را تا الیآخر باید گنگ بگوید، کَر بشنود!» اینکه این صوفی و رفیق فقیرش «نیشابور سپیدهدمان سده چهاردهم را چگونه دیدهاند؟ و در زیارت بقاع آن، چه یافتهاند؟» بنمایه داستانی است که در این بخش، فرا خواهید یافت.
زیارت بقعه فریدالدین عطار
رفتیم میدانچهای بود[که در آنجا ] اهل دهات اطراف بقعه حضرت محروق، سوخت فلان آورده فروخته، سه رأس یعفور به سه قران کریه کرده، به شرطی که اول ما را بر بقعه مبارکه حضرت فرید آورده، بعد از زیارت ببرد بر صحن مبارک حضرت محروق، پس یکی را بنده و یکی را اهل بیت سوار و بر یکی نیز لوازمات را بار کرده، حساب کاروانسرادار را داده، و دو قران بر دالاندار(۳۳) تقدیم کرده، آمدیم رسیدیم بر وادی مقدّس، بقعه مبارکه حضرت شیخ فریدالدّین عطّار نیشابوری –قدّه-. [فاصله شهر نیشابور تا آرامگاه فریدالدین عطار ] از اردبیل الی کلخوران(۳۴)، قدری کمتر است. پیاده شدیم، دهاتی الاغها را نگاه داشته؛ حضرت معین و این روسیاه رویِ نیاز خود را آستانه درِ صحن گذاشته و سوده گریهکنان روی بر آستان بقعه مقدّس گذاشته که خداوند تبارک و تعالی به حقّ حضرات چارده معصوم پاک(ع) بر تمامی ارادتمندان صاحبان این بقعه مبارکه، زیارت این سه آستان مقدّس را قسمت و روزی فرمایند، انشاءالله آمّین یا معین خصوصاً جناب عمادالفقرا و امیرالفقرا و سلیمالفقرا و جعفرالفقرا و اسکندرالفقرا. و آقا میرابراهیم و آقا میرحمدالله هم اگر در خدمت ایشان بوده باشند، بیعیب است.
باری داخل حرم مبارک، اول روضهخوانی مفصّل شده بر مصایب خامس آل عبا(ع) جناب معین و والده حمیدآقا گریه شدید کردند. بعد از روضهخوانی دیوان مبارک مظهرالعجایب(۳۵) موجود بوده، همان احوالات را که فرموده، در سر تربت من مدح حضرت شاه اولیا را خوانده، و فاتحه داده روح مرا شاد نمایید، خوانده با هزاران شور و شوق گریهها کرده، فاتحه داده، مرقد مبارک را بوسیده، بوییده اجازه مرخصی موقّتی گرفته بیرون آمده، چون دهاتی منتظر بوده، آمده سوار شد. میانه این دو بقعه مبارک به هم خیلی نزدیک، از بنده منزل تا منزل آقا میرزا سلیم.
زیارت بقعه امامزاده محروق
وارد صحن مقدّس امامزاده گردیده، چه صحن جاهای خوب و باصفا را تعریف تمام گوشه بهشت میگویند، ولی این صحن مبارک، صفا و حال و دلگشایی هشتبهشت را داشت. این بنده در این مدّت عمر که هفتاد و چند شهر و قصبه، از داخله و خارجه دیدهام، بنایی با این خوبی و باصفا و دلگشا و باروحتر ندیده بودم، و گمان ندارم که بعد از این ببینم، مگر باز آن مکان شریف را ببینم. تفصیل جغرافیای این هر سه بقعههای مبارک در آخر سفرنامه عرض خواهد شد.
در سردر صحن مبارک، یک دست عمارت عالی هست، تمام زندگانی در ساختهاند. شش باب بالا خانههای تو در تو، آشپزخانه، طویله، مبال، آب انبار، جای نوکر، ایوان دلگشا. و این عمارت، سردر فوقان، دو رویه است. یک رو بر صحن و باغ، و یک رویش بر راه نیشابور و بیابان واقع است. در آن عمارت و ایوان منزل کرده، صرف ناهار شده، و منزل خوابگاه و غیره را مرتّب نموده. باغبان صحن مبارک مانع بر دخول یعفور جناب معین شدند، از آن افسونهایی که دیدهاید. افسونی برایش خواندم. گفت طویله و صحن سهل است، اگر میل دارید یعفور را نیز ببرید بالاخانهها!
بعد از آن صرف ناهار ۱۲ عدد تخم مرغ نیمرو کرده، خوابیده، عصر بیدار شده، چای صرف نموده، بعد به حرم مطهّر مشرّف شده، زیارت کرده، فاتحه داده، از حرم مبارک به حرم دیگر در دارد که حضرت شهزاده ابراهیم از اولاد حضرت کاظم(ع) در زیارتنامه نوشته، مشرّف شده، زیارت کرده بیرون آمده، بناها و جاهای دیگر صحن را تماشا و گردش کرده، اهل بیت بعد از اتمام زیارت بر تدارکات چلو و مسمّای گوشت و بادمجان و پامادور مشغول شدند، گویا مثل عُزَیر پیغمبر(ع) از دنیا داخل بهشت شده گریخته است، و اهل و عیال باغبان نیز که در آن عمارت ساکناند در خدمتگزاری ایشان مضایقه نداشته، نه از راه طمع بلکه از راه محبّت و نجابت و انسانیّت بوده.
غروب شده، رفته در حرم مبارک به نماز و مشغولیّت و قصیده و روضهخوانی نموده، کلید را از سیّد خادم برای نماز و مشغولیّت سحور و صبح گرفته، منزل خوابیده، ولی در باغ صحن از صدمه تکرگ، میوه فلان نبود، درخت همه جور میوه کهنسال دارد. از خواب بیدار شده، جناب معین سوار یعفور شده، به شهر تشریف بردند برای بعضی نواقص سیورسات اهل خانه. مشغول بار کردن آبگوشت پامادور و جاروکشی مشغول شدند.
بنده نیز رفتم بر پشت بام حرم و رواق و گنبد مبارک تماشا و سیاحت کردیم. خیلی بنای عالی و محکم است، مثل بنای حضرت خواجهربیع. از طرف شرقی دو فرسخ است بر کوه و از طرف قبله و غربی ده فرسخ جلگه است، تمام دهات به هم وصل است، و سبزهزار و آب روان و چمن به اطراف، با دوربین قدری تماشا کردم. آمده چند نفر فقیر سیّاح آنجا بودند، قدری صحبت نموده تا آن که جناب معین از شهر تشریف آوردند. هندوانه، خربزه آورده، هندوانه صرف شد، جای جنابعالی خالی. قدری گذشته، ناهار صرف شده، خوابیده، بیدار شده، چای صرف نموده، قدری در صحن مبارک گردش کرده، یک ساعت به غروب مانده با جناب معین، ردیف یعفور ایشان شده(۳۶)، برای نماز و مشغولیّت نماز شام بر بقعه مبارکه حضرت فرید عازم شده، از امامزاده تا آن جا بیست دقیقه وارد شده، قدری در صحن و پشت بام سیاحت کرده، غروب شده در بام حرم مبارک اذان گفتم، پایین آمده سوای دو نفری کسی دیگر نبوده، به نماز و مشغولیّت اقدام شد.
جناب معین، حال خوب جم و جوش گرم میکرد. بنده چندین سال است که مراقبه ندیدهام. در مراقبه دیدم، حضرت فرید تشریف آوردند، به این بنده دست دراز کردند فرمودند: حسن و حسین(ع) و اشاره کردند به طرف درّود، بعد از نماز قصیده خوانده، چون شب عاشورا بوده روضهخوانی مفصّل نموده، گریه و نوحهخوانی شدید کرده، قبر شریف را بوسیده، دوستان را یاد نمود، بیرون آمده، سوار شده، ماهتاب خوب بود، دو ساعت از شب گذشته وارد آستانه امامزاده شده، اهل بیت فوری هر کدام ما را چای داده، سه ساعت از شب گذشته، چلو با مسمّای بادمجانغوره، گوشت با آب پامادور پخته شده بود، جای دوستان خالی صرف شد. بعد از شام، خربزههای خوب صرف شده، سیگار کشیده، خوابیده، سحور در حضور جناب معین در حرم مبارک مشغول ذکر و روضهخوانی و قصیدهخوانی نموده، نماز صبح تمام نموده، آمده در منزل راحت شده، بعد از بیداری، چای صرف شد.
قدری سیاحت در صحن، و دیوان مبارک مظهرالعجایب را که همراه بود، خوانده امروز ناهار خوراک بادمجان نوظهور که بر ترتیب آن در تازگی موفّق شده است، از قرار ذیل مشغول طبخ گردید. بادمجان را بدون آن که پوست برکنند و پاره کنند سیخ کشیده، در روی آتش ذغال مثل کباب گردانیده تا آن که آن پوستش سرخ و بلکه قدری مایل بر سوختگی بوده باشد، پوست برشته شده او را با نوک چاقو کنده، و فوری هم کنده میشود، و مغز خویش پخته میشود. همه آن بادمجانها را در توی ظرفی با گوشتکوب درست مثل مغز حل نموده، بعد کره را گرمِ گرم نموده، بادمجان حل شده را توی کره داغ شده ریخته، قدری تاب دهند که تمام سرخ نشده، برداشته میل نمایند. به این ترتیب ناهار درست کرده، صرف شد. جای سلمیکجانم خالی بود.
ناهار امروز قدری دیر صرف شد، برای آن که شب یازدهم محرّم است و شام غریبان است. شام صرف نخواهد شد.
اجتماع مردم دهات نیشابور در روز عاشورا در صحن امامزاده محروق
امروز که روز عاشوراست، از چهار فرسخی دورها دور، تمام اهل دهات با زن و بچّه با بیدق و علم سیاه و نوحهخوانی آمده عاشورا را در صحن مبارک حضرت امامزاده ختم مینمایند. هنگامه محشر در واقع برپا میدارند که فیالواقع عقل در حیرت است از این اهالی دهات صفحات نیشابور، از مسلمانی و درستکاری و عزاداری و غریبنوازی ایشان، و از صبح عاشورا شب تا صبح یازدهم محرّم در آن جا مشغول عزاداری و نوحهسرایی هستند.
بعد از ناهار، عصر یک ساعت به غروب مانده، بنده به یعفور جناب معین ردیف شده، و اهل بیت نیز به یک یعفور از اهل قریه در یکقرانی سوار شده، عازم بقعه مبارکه حضرت فضل بن شاذان شده که نیم فرسخ است تا بقعه امامزاده. رفته زیارت کرده، از طرف دوستان فاتحه داده شد، و قصیده خوانده شد. خادم زیارت خواند. نیاز بندگی شد و اهل دهاتِ اطراف هر کس که به بقعه حضرت امامزاده آمده، آن جا نیز میآیند نماز زیارت خوانده، خیلی مختصر زیارت به عمل آمده، بنا شد که وقت دیگر تفصیلاً مشرّف بود، و جغرافیای این بقعه نیز در آخر روزنامه عرض خواهد شد. یک ربع مانده بود از آن جا مراجعت نموده، اهل بیت در آستان حضرت امامزاده پیاده شده، ولی بنده و جناب معین پیاده نشده، یکسره بر مرقد مبارک حضرت فرید رانده، برای نماز شام نیم ساعت از شب وارد، میخ طویله یعفور را در صحن کوبیده، مشغول نماز، بعد از نماز، روضهخوانی و شام غریبان مفصّل نوحه و ندبه و گریه شدید به عمل آمد، طوری که میتوانم عرض نمایم که از مرقد مطهّر حضرت فرید و از در و دیوار صدای حسین وای، مظلوم وای، غریب وای، با گوش باطن شنیده، بعد از نوحه و گریه قصیدهخوانی شده از طرف دوستان فاتحه و آستان بوسی به عمل آمده، بیرون شده ردیف یعفور مزبور گشته، دو ساعت و نیم از شب گذشته منزل وارد شد. جناب معین شب را احیا برپا داشتند، ولی بنده خوابیدم.
وقت سحور، شش ساعت از شب گذشته، در حضور حضرت معین به حرم مطهّر حضرت امامزاده مشرّف شده، مشغول شد، بعد از مشغولیّت سحور، روضهخوانی و قصیدهخوانی نموده به نماز صبح مشغول شده.
در مراقبه بعد از روضهخوانی در بالای حرم مبارک، سه شاهنشین که دارد، در یکی از آن دیدم یک زن سیاهپوش نقابدار، و در یکی اهل بیت و در سوم یک زن دیگر است. گویا والده نورچشمی میرزا علیاکبرخان بوده باشد. آمدیم خوابیدیم، بیدار شده، چای صرف شده. جناب معین، سوار یعفور اتومبیل شده، برای لوازمات سیورساتی شهر تشریف بردند. بنده نیز یک نفر پیدا کرده، آب حوضِ روبروی عمارت که خیلی کثیف بود خالی کردند. خیلی خوب شسته و تمیز کرده، آب جاری را بسته، فوری پر نموده؛ فوطه قطیفه، صابون، کیسه ]و[ سنگِ پا آوردند.(۳۷) شستشوی خوب حمّامی در حوض به عمل آمده، اهل بیت نیز با دختر باغبان بر لباسشوری مشغول، و ناهار درست کردند.
نیمساعت به ظهر مانده فارغ شده، جناب معین تشریف آوردند. ناهار آبگوشت صرف شده، خوابیده، عصر بیدار شدند. به جناب معین عرض شده بود که در یک ورق ]و[ نیم کاغذ نیمورقی(۳۸) تفصیلی از شأن و جلالت تشیّع و لقب عطّاری که حضرت شاه اولیا(ع) به حضرت فرید در طفولیّت عطا فرموده، آن چند بیت را که راجع بر مدح حضرت شاهزاده و امامزاده معظّم امیر سیّد محمد محروق که در مظهرالعجایب است، دو نسخه نوشته، یکی در حرم حضرت امامزاده و یکی در مرقد حضرت فرید بر دیوار چسبانند که به رسم یادگاری آنجا باشد. جناب معین مشغول نوشتن آن دو نسخه شدند، و بنده نیز مشغول خوردن خربزه و هندوانه و انگور شده؛ یک ساعت به غروب مانده با جناب معین ردیف یعفور گردیده، وارد آستان و بقعه مبارکه حضرت فرید شده، نماز خوانده و روضهخوانی و قصیدهخوانی شده؛ در مراقبه، جناب معین دیده بودند که حضرت فرید به جناب ایشان انگور مرحمت فرمودند. یعفور جناب معین ]که[ ماشاءالله از فربهی و چاقی، در جاهای دیگر عرعر میکردند بهخلاف، در آستان حضرت فرید صدا نمیکرد!
دو ساعت ]و[ نیم از شب گذشته، شب سیزدهم مهتاب خیلی روشن نیشابور آستانه حضرت فرید و کلام مال حضرت فرید در روبروی گنبد مطهّر ایستاده به آواز بلند شروع کرده میخواندم:
بایزید آمد شبی بیرون ز شهر
و از خروشِ خلق، خالی دید دهر
ماهتابی بود بس عالمفروز
شب شده از پرتو آن، همچو روز(۳۹)
شرح حال آن شب، بنده نمیتوانم به تحریر و تقریر بیاورم. شرح حال آن شب را تا الیآخر باید گنگ بگوید، کَر بشنود.
دو ساعت و نیم از شب گذشته، وارد منزل شده، یک پیاله چای صرف شده، نیمروی ۱۵ عدد تخم مرغ با خربزه انگور ماست پنیر صرف شده، در مهتابی خوابیدیم. شش از شب گذشته، زنگ ساعت بغلی زده، بیدار شدیم. در خدمت جناب معین رفته، مشغول نماز و ذکر سحور شده، بعد از آن روضه و قصیدهخوانی شده، حالی خوب روی داد. خصوصاً برای جناب معین و برای بنده نیز که در زیر سایهشان بود. پس نماز صبح خوانده، فاتحه و یادی از دوستان نموده آمده، خوابیدیم. بیدار شدیم. چای صرف شد.
امروز، شب جمعه است. قرار بر این شده که به قرار سهچارک برنج، چلو کرده؛ و مسمّای بادمجانی پامادوری(۴۰) به اندازهای برنج طبخ شود که دو سه نفر درویش و خادم و باغبان و غیره پذیرایی و اطعام بشود. جناب معین ]به[ شهر تشریف برده، همه لوازمات را از شهر آوردند. ناهار صرف نشده، جناب معین بنا بر دیدش که حضرت فرید به ایشان انگور مرحمت فرموده و ایشان به مردم قسمت کردهاند، تشریف برده از باغ، یک من انگور خریده آوردند. قدری در امامزاده قسمت کردند. الباقی را برداشته با ردیفی بنده به آستان حضرت فرید، مشرّف شده، زیارت کرده، کلام جانسوز حضرت فرید را:
ساقیا! خونِ جگر در جام کن
گر نداری درد، از ما وام کن(۴۱)
الیآخر خوانده، برای دوستان استدعای درد کرده؛ از انگور، قدری خودمان خورده، قدری در روی مرقد مبارک گذاشته، جناب معین چند عدد شمع برده بودند روشن کرده، بیرون آمده، دیدیم در پشت بام پیرمردی است، الباقی انگور را به آن پیرمرد داده، همّت خواسته، سوار شده، منزل آمده، صرف ناهار کرده، خوابیده ،اهل بیت نیز مشغول طبخ و تدارکات شام نمودند.
زیارت فضل بن شاذان
سه به غروب مانده، بیدار ]شده و[ صرف چای نموده، چون کاملاً به زیارت حضرت فضل بن شاذان مشرّف نشده بودیم با جناب معین ردیف شده، بر آستان حضرت فضل مشرّف شده، زیارت کامل نموده، جناب معین زیارتنامه حضرت حجّت علیهالسلام نوشته بودند. او را چسبانیده، قصیدهخوانی شده یکساعت به غروب مانده، مراجعت کرده دیگر در منزل پیاده نشده، یکسره بر آستان حضرت فرید رفته، وارد شدیم. دیدیم چند نفر از اهل نیشابور با تدارکات شام و شب ماندن آمدهاند. سلام و تعارفات به عمل آمده، اجازه از ایشان خواسته وارد حرم مطهّر شده، نماز خوانده، مشغول شده، نماز دو سه نفر هم از اهل شهر در حرم مشغول نماز و غزلخوانی بودند. با وجودی که مردمان ناآشنا بودند؛ برای جناب معین، حالت خیلی خوب و گرم رو داد، در نزد آنها حرکت و جوش شدید کردند. بعد از اتمام نماز، قصیدهخوانی شد؛ ولی از آنها مقیّد شده، روضهخوانی نکردیم.
بیرون آمده؛ آقایان شهر، چای فلان درست نموده، در پشت بام فرش انداخته، مهتاب چهارده شبه بود. آقایان از پشت بام پایین آمده، در نهایت انسانیّت ما را بر پشت بام برده، نوازشات زیاد به عمل آوردند. از مسلک، وطن و شغل و نام و لقب بنده جویا شدند. همهاش عرض نموده، نوشتند. ما نیز از ایشان چگونگی حالات پرسیده، معلوم شد از مریدهای جناب حاج ملّاسلطانعلی(۴۲) مرحوماند. از اخوان آقا میرزا مسیحخان دو نفر دوافروش بودند، دو سه نفر تاجر و کسبه، و دو سه نفر نیز اعیان بودند. اسمهای ایشان از قرار ذیل است: آقا میرزا محمدصادق تاجر، آقا سیّدجواد نجّار، آقا میرزاباقر دوافروش مشهور بر قصّاب. چای فلان صرف شده، گوشت بادمجان برای شام سرخ کرده بودند. خیلی تأکید کردند که شام را صرف نموده بروید، عذر خواسته که در حضرت امامزاده کسی را داریم منتظر و تنهاست، و شام نیز تدارک نموده است. از بابت تبرّکی یک پارچه گوشت بدون نان صرف نموده، خداحافظ کرده، سوار شده، دو ساعت از شب گذشته وارد منزل شده، یک استکان چای صرف نموده، چلو که برای شام و فقرا تدارک شده بود قسمت آنها شده، خودمان صرف نموده با خربزههای نیشابوری(۴۳) که در حضورشان بندگی دارید، و در نیشابور خدمتش رسیدهاید، صرف شده، جای دوستان خیلی خالی بود. و نسخهای که جناب معین راجع بر شأن و جلالت حضرت فرید نوشته بودند بر دیوار حرمش چسبانده، و امشب در آستانه مبارکه حضرت فرید، جناب معین با صوت جلی خواندند.(۴۴)
بایزید آمد شبی بیرون ز شهر
و از خروش خلق خالی دید دهر
با حال خوب خواندند. بعد از شام خوابیده و قدری از شب گذشته بود بیدار شدم. دیدم ماه تمام قرص گرفته شده، چنان سیاه شده که الی حال این طور خسوف ندیده بودم. از غضب حق به درگاه اولیا پناهنده شدم. شش ساعت از شب گذشته بیدار شده، در خدمت جناب معین مشرّف حرم مطهّر، برای مشغولیّت سحور و صبح و روضهخوانی و قصیدهخوانی کرده، دوستان را یاد نموده، آمده خوابیده بیدار شدم، چای صرف شد. فراموش کردم [بگویم] در مشغولیت نمازِ شام، در حرم حضرت فرید در مراقبه دیدم، حضرت فرید یک مشت کشمش به این بنده مرحمت فرمودند.
ادامه دارد …
یادداشتها:
(منابع نگارش «یادداشتها» که در اینجا به گونهای مختصر آمده است، در پایان بخش پنجم به صورت کامل، درج خواهد شد.)
۳۳٫ دالاندار: نگهبان کاروانسرا که در دالان کاروانسرا نشسته و بر ورود و خروج مردم و اجناس نظارت میکرد؛ سرایدار.
۳۴٫ کلخوران: نامی روستایی در سه کیلومتری شمال شهر اردبیل، که در پی گسترش شهر، به آن پیوسته و یکی از محلههای ادبیل امروزین به شمار میآید. آگاهی بیشتر، بنگرید: یادداشت ۶۰٫
۳۵٫ مظهرالعجایب: مثنویای در ذکر فضائل حضرت علی (ع) که برخی آن را منسوب به عطار نیشابوری دانستهاند(پیروان مذاهب، ص۳۶) اما پژوهشهای نو آن را سروده شاعری شیعی در سده نهم هجری به نام عطار تونی میشناسد. مظهرالعجائب، نُههزار یا به گفتاری دیگر چهارهزار بیت است.(فهرستگان، ج۳۰، ص۱۰۵) همچنین بنگرید: یادداشت ۷۳٫
۳۶٫ با کسی ردیف … شدن: پشت سر کسی بر خر، اسب و … سوار شدن. برای آگاهی درباره «یعفور جناب معین»، بنگرید: یادداشت ۱۹٫
۳۷٫ فوطه: پارچهای است که چیزها را در آن درپیچیده و بستهبندی مینمایند لُنگ و ازار و چادر هم میتواند چرا که تمام یا بخشی از بدن را درمیپیچد. و این فوطه سفرنامه عتیقهچی؛ قطیفه (= حوله حمام در اصطلاح امروز)، صابون، کیسه و سنگِ پا را در میان داشته است.
۳۸٫ کاغذ نیمورقی: در اصطلاح امروزه، اندازه طول و عرض استاندارد کاغذ «قطع نیمورقی»، ۲۵ در ۳۵ سانتیمتر است اما در کاغذسازی قدیم، دقت امروزه در کار نبوده و کاغذ نیمورقی در اندازهای نزدیک به اندازه یادشده (مثلاً: ۲۲ در ۳۴ سانتیمتر) ساخته میشده است. همچنین نیمورقی قدیم، گونههای مختلفی همچون نیمورقی حجیم، نیمورقی عریض، نیمورقی کوچک، نیمورقی بزرگ و … داشته که هر یک، قطع و اندازهای مشخص داشتهاند.
۳۹٫ پارهای از قطعه «حکایت تحیر بایزید» در «منطقالطیر» عطار نیشابوری است.
۴۰٫ مسمّای بادمجانی پامادوری: مسمای گوجه-بادمجان؛ همچنین بنگرید: پانوشت ۳۱٫
۴۱٫ پارهای از قطعه «حکایت در گفتار هدهد» در «منطقالطیر» عطار نیشابوری است.
۴۲٫ حاج ملّاسلطانعلی: حاج سلطانمحمد بیدخی گنابادی (۱۲۵۱- ۱۳۲۷ق) ملقب به «سلطانعلیشاه»، قطب سی و چهارم سلسله شیعی تصوف نعمتاللهی گنابادی است. در سلسله الاولیاء، اقطاب گنابادی را با واسطه صوفیان معین به شاه نعمتاالله ولی و با واسطههای دیگر، به جنید بغدادی، معروف کرخی و سرانجام به ائمه معصومین و پیامبر اسلام پیوند میدهند. ملاسلطانعلی، اهل اندیشه و نوشتن بود و از وی کتابهای و رسالههایی بر جای مانده است که از این جملهاند: «سعادتنامه»، «مجمعالسعادات»، «بیانالسعاده»، «ولایتنامه»، «بشارهالمومنین»،«تنبیهالنائمین» و «توضیح و ایضاح». کتاب «بیانالسعاده فی مقاماتالعباده» -که تفسیر قرآن بر مشرب عرفان است- با لقب «سلطانالتفاسیر» شناخته میشود و مهمترین اثر حاج ملاسلطانعلی به شمار میآید.(سیر و سلوک، ص۸۹-۹۰)
۴۳٫ خربزه نیشابوری: انواع خربزه در دشت نیشابور کشت میشوند اما با نظر به اینکه زمان مسافرت عتیقهچی، اوایل محرم ۱۳۴۳ق/اواخر مرداد ۱۳۰۳ش بوده است؛ خربزهای مورد اشاره وی میبایست خربزه تیل نیشابوری باشد که به «مگسی نیشابور» معروف است که بافتی شبیه به طالبی دارد اما به مراتب شیرین و خوشگوار است و در توصیف آن میگویند: «مگسی نیشابور! شیرینتر از قند، در دنیا بیمانند.» از گفتار عتیقهچی در خطاب به کاتب سفرنامه، جناب میرزا محسن حالی عمادالفقرا نیز میتوان چنین کیفیتی را دریافت نمود: «خربزههای نیشابوری -که در حضورشان بندگی دارید، و در نیشابور خدمتش رسیدهاید- صرف شد. جای دوستان، خیلی خالی بود.»
۴۴٫ جَلی خواندن: سلیس و روان خواندن.