مسعود اصغرنژادبلوچی
هر جریان ادبی باید یک سر داشته باشد تا بعد از گذار و گذر از دهه ها و جریان های ادبی و اجتماعی به یک پایان برسد. پایان نه به معنای ختم و دیگر هیچ، بلکه آغاز بررسی و تحلیل و بازخوانی و بازخوردهای تولید شده از تلاش های شعرا برای پویاسازی شعر و حاشیه های آن. در شعر شهر نیشابور آغاز یا پایان وجود ندارد. شعر در این اینجا بیشتر از آن که حول محور سرایش و نقد بگذرد بیشتر در حول دسته بندی های شخصی و شخصیتی می گذرد.
این آسیب البته تنها به شعر شهر نیشابور اختصاص ندارد شاید به عنوان یک آسیب در این دوره بشود برای آن همایش برگزار کرد و توسط مجربین حوزه های شناخت شعر و فراز و فرودهای انتقادی و ادبی مقاله های علمی ارائه نمود. شعر شهر نیشابور به چند دلیل دچار بحران شده است که مهم ترین نکته مساله بحران توهم شاعرانه و خودبزرگ بینی و خودپسندی در چیدمان واژه و تحمل نکردن عمل نقد و تجمیع نظرهای موافق و مخالف در یک جلسه است.
از جوان های تازه کار مدعی تا پیشکسوتان به حاشیه رانده شده یا حتا خود به انزوا رفته بگیرید تا همین یادداشت که از یک دل نازک به رشته تحریر درآمده، باید سراغ گرفت تا فراموشی کارنامه بی بدیل این کهن شهر پر از ستاره که تنها اسمش می تواند برابری کند با چندین و چند شهر و استان. اما باید برون و درون یک پدیده با هم بخوانند و به هم بیایند. چرا آستانه ی تحمل و صبر شاعر که قرار است مرهم گذاری کند با کلمه بر روی روح آزرده یا مایه آرامش بشود برای مخاطبی که می خواهد در خلوت خود شعری بخواند این قدر پایین باشد؟
نکته ی دیگر این که جوان ها که در اصل جوانه های پویای درخت تنومند شعر و شعور این شهر اصیل هستند آداب دانی هایی را که صد البته هم می دانند را به کار نمی گیرند؟ به راحتی و سادگی می تواند با حضور در یک محفل و جلسه و با شنیدن نقطه نظرات مخالف موافق دریافت که هنوز هیچ کاری در راستای شعر شهر نیشابور انجام نپذیرفته است و باید دست به کار شد چرا که فردا دیر است همیشه. رعایت اصل احترام به پیشکسوت و همراهی جوان پر انرژی توسط بزرگترها، مهم ترین نکته فراموش شده در شعر شهر نیشابور است. تا زمانی که شاعرها در یک فضای شاعرانه، در برابر و کنار همدیگر حضور به هم نرسانند و مخالف و موافق با شعر حقیقی حضور خود را اعلام نکنند، هیچ گاه نمی توانیم صاحب یک تحول اساسی در شعر شهر نیشابور بشویم.