سید محمد حسین حسینی دانشجوی کارشناسی ارشد پیوسته دانشگاه علوم قضایی تهران
چشمانداز غبارآلود آسمان تهران با صدای آژیرهای اورژانس و پلیس در هم آمیخته بود. داستانی که در آن عشق، خیانت و خون نقشآفرینی میکرد، به نقطهای رسیده بود که هیچکس نمیتوانست پایان خوشی برای آن متصور شود. این قصه غمانگیز در یک خانه کوچک در جنوب تهران آغاز شد؛ جایی که رازهایی تاریک و سرشار از حسرت و شکست، به فاجعهای خونین ختم شد.
داستان عشق ممنوعه
الیاس، مردی ۳۸ ساله، از صبح آن روز احساس متفاوتی داشت. برخلاف روزهای دیگر که مغازهاش را با اشتیاق باز میکرد، اینبار سرگیجهای عجیب و احساس سنگینی ذهنش را آزار میداد. ساعت نزدیک یک ظهر بود که تصمیم گرفت به خانه بازگردد؛ تصمیمی که مسیر زندگی او را برای همیشه تغییر داد. وقتی در خانه را باز کرد، کفشهای مردانهای که کنار پادری بود، مثل تیری به قلبش نشست. در حالی که عرق سردی بر پیشانیاش نشسته بود، وارد خانه شد و با صحنهای روبهرو شد که تنها در کابوسهایش دیده بود. همسرش، با مردی غریبه در حالتی نامناسب، او را بهتزده نگاه میکردند. سکوت مرگباری در فضا حاکم بود، اما در ذهن الیاس غوغایی به پا شده بود. تنها چیزی که به خاطر داشت این بود که چاقوی آشپزخانه را برداشت و… دیگر چیزی نمیدانست. آمار قتل طبق آمار غیر رسمی که منتشر شده است از سال ۱۹۹۰ تا ۲۰۱۷ تعداد قتل های اتفاق افتاده در ایران در بازه ۱۲۰۰ تا ۲۵۰۰ متغیر بوده است. البته که از سال ۲۰۱۴ تا ۲۰۱۷ تعداد آن کمی کاهش یافته است. طبیعی است که هرگاه واژه قتل شنیده میشود اولین واژه متناظر و هم پایه آن تقاص یا به عبارت دقیق تر قصاص به اذهان خطور می کند؛ به عبارتی اینچنین در جامعه تصور می شود که اگر فردی ،دیگری را بکشد ب%D