نگاهی به محاکمه و اعدام شیخ فضل‌الله نوری
نگاهی به محاکمه و اعدام شیخ فضل‌الله نوری
خاتون شرق - انقلاب مشروطه یکی از نقاط عطف تاریخ ایران است که هنوز ناگفته‌های زیادی از آن باقی مانده است.

انقلاب مشروطه یکی از نقاط عطف تاریخ ایران است که هنوز ناگفته‌های زیادی از آن باقی مانده است.
یکی از نکات چالش‌برانگیز و مهم در این واقعه تاریخی اعدام شیخ فضل‌الله نوری است.
پس از فتح تهران، فضل‌الله نوری بازداشت شد و به حکم ابراهیم زنجانی در ۹ مرداد ۱۲۸۸ برابر با ۱۳ رجب ۱۳۲۷ قمری در میدان توپخانه حدود یک ساعت و نیم مانده به غروب به دار آویخته شد.
مطلب ذیل برگرفته از هفته‌نامه کتاب جمعه به سردبیری احمد شاملو است که به ادعانامه دادگاه انقلاب درباره شیخ فضل الله نوری پرداخته اما متاسفانه نام کتابی که این مطالب از آن برگرفته شده ذکر نشده است.
روز دوم فتح طهران، محکمه انقلابی در عمارت جنوبی میدان توپخانه با عضویت رؤسای مجاهدین تشکیل گردید و به همان نحوی که صنیع حضرت و آجودان باشی را محاکمه کردند و به دار زدند حاج شیخ فضل الله را هم حاضر و محاکمه نمودند.
دادستان آقا شیخ ابراهیم زنجانی مجتهد [بود] که در نجف زمان تحصیل با مرحوم آقای حاج شیخ فضل الله هم دوره بوده.اند چون ادعانامه دارای مقدمه طولانی بود و در جش هم چیزی بر معلومات خوانندگان اضافه نمیکرد لذا از آن صرفنظر [شد] و اصل ادعانامه را که دادستان از محکمه تقاضای اعدام متهم را نموده ذیلا از نظر خوانندگان عزیز می گذراند.
وقتی که شدت ظلم وجور مقتدرین و عالم نمایان با احکام ناسخ و منسوخ و ناحق ایشان و تعطیل احکام اسلام و هرج ومرج امور خاص و عام در ایران به نهایت شدت رسید عموم خلق علاج را به مشروطیت دولت دیدند که اساس آن این است که تصرفات امرا و عالم نمایان و پادشاه در نفوس و اعراض و اموال خلایق به طور دلخواه مطلق نبوده حدی در تصرف پادشاه و حکام و امرا و دیگران باشد و احکام همیشه چنانچه در اسلام مقرر است فرقی بین سید قرشی و غلام حبشی نگذارده در حق همه
جاری شود.
از این که وقتی مقتدرین مرتکب فساد بشوند منعی نباشد ولی ضعیفان در مقابل مجازات شوند و همیشه در کمال راحت و معبودیت دسترنج دیگران را کرانه به مصرف عیش و نوش رسانیده و ایشان را در ذلت و بدبختی نگاه داشته و همیشه آنها را برای حفظ خود به میدان نیستی روانه می،نمایند لذا باید جمعی از عقلا از طرف مردم جمع شده و مشاوره در اصلاح امور مملکت و معیشت و حفظ آب و خاک و دفع تعدى متعدیان نموده و نگران باشند که آنچه مردم به عنوان مالیات برای حفظ امنیت می دهند به
مصرف عیاشی ترسد.
مظفرالدین شاه و بعد از او محمد علیشاه مخلوع این استدعای ملت را قبول کرده قانون و عهدنامه اساسی را امضاء کردند و جناب عالی هم با چند نفر از معروفین علما در استحکام این اساس دخالت داشته و زیاده از هشت ماه اغلب خودتان حاضر مجلس شورای بودید و با حضور شما و جمعی دیگر مواد قانون اساسی نوشته شده و با شما انجام گردیده چه شد که ناگهان شق عصای امت نموده ایجاد خلاف میان تصحیح : مردم نموده و علم مخالفت بلند کرده جمعی از اشرار را به دور خود جمع کرده و مفسد عظیم و علت اولیه خونریزی پنجاه هزار نفر نفوس ایرانی بیگناه و هتک اعراض و رعب قلوب و سلب بیشتر از صد کرور اموال و تخریب آبادیها گردیدید؟
اگر این عنوان حرام بود چرا خود هشت ماه در استحکام آن کوشیدی؟ و اگر خلال و واجب بود چرا با آن شدت مخالفت نمودی و مردم ؟ را به ضدیت یکدیگر دعوت فرمودی؟ چرا بعد از این که اظهار مخالفت کردی مکرر به تو نصیحت کردند، یک شب خانه میرزا سید محمد طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی هم با بیست و پنج نفر از معتبرین وکلا حاضر بودند که قسم غلیظ و شدید در حضور کلام الله مجید یاد کردید که خیانت به ملت نکرده و همیشه موافقت با مشروطیت نمائید. چه شد که بعد از چندی مجدداً قسم و تعهد را شکسته ندای فساد دادی و چادر آن یک ماده مخالفت ،زدی بعد جماعتی را گرد آورده گفتی خلاف فقط من قانون اساسی است که باز جمعی همان ماده را برداشته در خانه خودت آوردند، بنده هم بودم و به اتفاق بیست نفر از وکلا مدلل کردیم که همان ماده، همان طور که نوشته شده باشد باز قرآن حاضر کرده قسم مؤکد یاد کردید که دیگر ابداً مخالفت نکنی و فردایش به ناگاه قسم و عهد را شکسته به حضرت عبدالعظیم رفتی، کتباً و نطقاً افتراها که به وکلا نزدی چه فساد بود که نکردی به چه دلیل بی دین و دهری خواندی؟ آیا تصور کردی که در قانون انتخابات به عموم اهل ایران دستورالعمل داده شده که هر کس را متدین و آمین دانند انتخاب نکنند؟ آیا همه مردم بی دین و ایمان بودند که بابی را انتخاب کردند؟ یا سایرین غیر بابی بودند و در میان خود امین را غیر بابی نیافتند؟ یا این که خاصیت دیوارهای بهارستان بود که کسانی که آنجا آمده بودند بعد از چند ماه به واسطه پول هایی که شما گرفتید بابی در حضرت عبدالعظیم هر مجمع فساد که شد شما رئیس آن بودید جمعی از اوباش مفتخوار را از چند هزار تومان تا چند دینار خرج میدادید آیا این پولها را که به شما داده بود که فساد کنید؟ آیا از خود میدادید؟ اگر از خود میدادید جناب عالی هم مثل من از عتبات در حال فلاکت عودت کردید این پول را از کدام تجارت و یا صناعت یا کسب گرد آوردید؟ به چه دلیل در پیش چشم خودت فقرا وضعفا و ایتام با کمال عسرت معیشت میکردند و تو این اموال فقرا را ضبط کرده زیاده از عیش با وسعت در چنین مقام به اشرار میدادی؟ اگر شما مشروطیت را حرام دانستید دیدید که علماء تقلید عتبات و سایر بلاد اسلام ایران، جز چند ریاست طلب دنیا پرست، همه آن را واجب دانستند، و اقلانه عشر مردم ایران در طلب آن جان میدادند آیا ممکن است حرمت چنین چیزی ضروری دین باشد تا منکر آن کافر و مرتد و مستحق قتل گردد؟ نهایت این که بی انصافی کرده میگفتند مسأله خلافی ،است برای من این است که باید تائید مقتدرین و ظلام کرد. در چنین مسأله خلافی مخالف آن عاصی نیست تا چه رسد به آن که کافر باشد.
بعد از آن که آن مقدار پولها که گرفتید در حضرت عبدالعظیم به مصرف فساد رسانیدید، نمیدانم چه قدر ذخیره کردید؟ و بالاخره از آنجا مایوس شدید. این حرام که می گفتید کم کم حلال شد و سکوت جایز گردید زیرا شما تابع اشارات بودید. در واقعه میدان توپخانه نمیدانم وجه ما خودی به چه کثرت بود که به آن شدت اقدامات وحشیانه و متجاهرانه نمودید. خود را رئیس اسلام نامیده با مهتر و قاطرچی و ساربان و کلاه نمدی های محلات و اشرار همدست شده چادر در میدان زده در حضور مبارک شما، آن اشرار مستانه فریادِ ماچای و پلو خواهیم مشروطه نمی خواهیم بلند کرده و همه قسم رذالت و فحاشی کردند و چند نفر بیگناه را کشتند و به اشاره و سکوت شما از درخت آویخته چشم مقتول را با خنجر در حضور عالی درآوردند. بفرمائید آن مقدار مصارف که به آن جمعیت با شرارت صرف میشد و جناب عالی شرکت داشتید از چه محل حلال بود؟ تلگرافات افساد ،شما به شهرها در تلگرافخانه ها موجود است. کدام افساد و شرارت را در آن چند روز محض میل محمد علی میرزا فروگذار کردید؟ آیا می توان گفت این است حمایت اسلام؟ شما را به هر چه اعتقاد دارید قسم میدهم اگر به چه نام میدادند؟ شما را حضرت پیغمبر یا امام علیه السلام حاضر بودند،

بعد از این که از فساد میدان توپخانه نتیجه مطلوبه حاصل نکردید با دستهای مخفی که هشیاران میدیدند در همه قسم فساد و هرج و مرج در اجتماعات و انجمنها و اغتشاش بلاد و مغشوش کردن ذهن محمد علی میرزا و تقویت او به مخالفت با ملت اقدام کافیه کردید.
در بیرون رفتن محمد علی میرزا از شهر به باغ شاه و مجلس شورا و محل امید ملت ایران به دست شاپشال یهودی و امیر بهادر و
مفاخرالملک و صنیع حضرت و مجدالدوله و حاج محمد اسمعیل مغازه و امثال ایشان سرسلسله شما بودید و اکثر دستور العمل ها را شما می‌دادید.
آیا در شکستن عهد و قسم و توپ بستن به خانه خدا و قتل نفوس و هتک قرآن و زدن افترا و بهتان به وکلای مردم بی تقصیر و کشتن آن جمع کثیر، محمد علی میرزا را مصاب میدانستید یا مخطی؟
اگر مخطی می‌دانستید چرا نهی نکردید؟ و اگر قدرت نداشتید چرا مثل ملت علم مخالفت و اعتراض و تحصن به حضرت عبدالعظیم و جمع . کردن مردم و جلوگیری از منکر و رفع قساد نکردید؛ بلکه با کمال خرمی و انبساط
به تبریک رفته و اظهار شادمانی کردید و تائید شدتهائی که کردید نمودید؟ آیا قتل نفوس و گرفتاری و تبعید ،محترمین تصرفات در اموال ملت که ذخیره چندین ساله ایرانیان بود و اخذ نقدی بر حکومتها و اعطاء مناسب، و تصرفات در خزانه و مالیه مملکت از مالیات و گمرک و تلگرافخانه و غیره، و اتلاف اشیاء ذخیره پامال کردن اسلحه قورخانه و تقویت فرستادن علیه شهر معتبر ایران – تبریز – که چندین هزار ضعفا و عجزه و نسوان و اطفال دارد و در خانه خود نشسته هجوم برکسی نمی کردند بلکه در مقابل زورگوئی آنها از خود دفاع میکردند؛ این فرستادن توپها و افواج و امثال رحیم خانها و بستن راه آذوقه بر مردم یک شهر، و تخریب و غارت دهات آذربایجان و هتک نسوان و تصرف در تمام امور و اموال مردم به هوای نفس به دست محمد علی میرزا و مشیر السلطنه و قوام الدوله و مجدالدوله و امیر بهادر و شرکاء که بودند آیا سلطنت مشروعه عبارت از این گونه کارها است؟ اینها را شرعی و مصاب میدانستید؟ اگر شرعی نمیدانستید به خط خود نوشته بدهید اگر شرعی نمیدانستید به چه جهت تائید می‌کردید و شب و روز با مشیر السلطنه و امیر بهادر ترتیبات می‌دادید؟ لامحاله مشروطیت از این حرام تر نبود پس چرا برای منع این کارها اقداماتی نکردید؟
به حضرت عبدالعظیم نرفتید و به میدان توپخانه جمع نشدید و فریاد نکردید؟
در این استبداد صغیر چه پولها از مردم برای احکام و توسط و نصب احکام و اعطای مناصب گرفتید و چه پولها از مال ملت از دست محمد علی میرزا گرفتید اگر رانست بگوئید باید بیش از صدهزار تومان از این میان برده باشید. آخر این چه بیرحمی است؛ این مال رعیت بیچاره است بگوئید کجا ذخیره شده؟ بدهید به هزار کنند این وسط چه تحریکاتی شما و امام جمعه (حاج میرزا ابوالقاسم امام جمعه) با میرزا حسن تبریزی و ملا باقر زنجانی و سایر علما نمایان و اشقیا کردیدا
تلگرافات و مکتوبات شما همه را در دست دارند که القاء فساد کرده به شرکت ایشان خونها ریخته و خانه ها بر باد دادید و آتش به دودمانها زدید که هنوز دود آن فضا را تیره کرده مگر این مردم بیچاره به شما چه کرده اند؟ مگر از برکت مال و خدمات ایشان محترم و مکرم و صدرنشین و معبود و مسجود و نافذ الکلمه و صاحب مال و عیش و پارک نشدید؟ آیا جزای خدمات این مردم بیچاره این بود؟ این قتال میان لشکری که محمد علی میرزا و امیر بهادر . فرستادند و در آنجا با سران ملک جنگ کردند حکم خداوند این بود که اصلاح در میان این دو طایفه کنید. چه اصلاحی کردید؟
آیا به قدر سعی در کشتن ملک المتکلمین و میرزا جهانگیرخان و قاضی قزوینی اقدام کردید؟ بر فرض عدم اصلاح حکم خداوند این است که هر یک از این دو دسته را یاتی بدانید با او جنگ کنید شما آیا تبریزیها را که در خانه خود نشسته بودند و یا سرداران ملت را که میخواستند به این شهر آمده مطالب خود را بگویند و جلو راه ایشان را گرفته مانع شدید اگر اینها را یاغی می‌دانید پس چرا مخلوط سرباز و قزاق و الواط صنیع حضرت شده با آنها جنگ کردید؟
اگر لشکریان امیر بهادر را یاغی میدانستید چرا با ملت موافقت نکرده با آنها جنگ نکردید؟ نگوئید چون عمامه داریم و زحمت و مشقت و سینه به گلوله دادن و در مقابل آفتاب در خاک خوابیدن را به سرباز داده ایم و خود باید از لذاید متنعم باشیم.
مگر حضرت پیغمبر و علی علیه السلام عالم نبودند یا عمامه نداشتند که اسلحه برداشته جهاد می کردند؟
بعد از توپ بستن مجلس و مسجد و هنک قرآن و قتل نفوس، چه محبوبیت در دربار محمد علی میرزا پیدا شد که شما شب و روز و اکثر اوقات را با محمد علی میرزا و امیر بهادر و غالب اوقات در کالسکه مشیر السلطنه تشریف برده خلوت ها کرده و نقشه برای تخریب بلاد و تعذیب عباد کشیدید؟ با آن همه قدس و مسجد و عمامه، علناً بر عداوت حجج اسلام و آیات الله فى الانام که مرجع خاص و عام در عتبات مقدسه هستند اظهار عناد کردید بلکه تفسیق هم نمودید.
آیا مجدالدوله امیر بهادر و آرشدالدوله را بهتر از مرحوم حاج میرزا حسین و آقای خراسانی و آقای مازندرانی تصور میکردید؟ چرا خود و امثال خودتان از ملاهای رشوه گیر، اجتماع کرده کنکاشها برای سختگیری به مردم و اذیت عدالت طلبان می نمودید؛ آزاد حرف میزدید و هر کجا میرفتید اما بندگان خدا را از اجتماع و مراوده با یکدیگر و گفتن حرف حق منع میکردید؟ در این سیزده ماه چه قدر سرباز و قزاق مسلح در هر معبر گماشته هر نوع اهانت و خواری به مردم کردید؟ اگر آزادی در حرکات خوب است چرا مردم را منع میکردید؟ بد است چرا داشتید؟
وقتی محمد علی میرزا اعلان کرده بود ۱۹ شوال انتخابات و افتتاح مجلس شورا
شما امثال خودتان را که برای یک فلوس از دین و مذهب دست می‌کشند جمع کرده برضد عموم ملت ایران احکام نوشته و مهر زده و گفتید باید مشروطه داده نشود، مشروطه حرام است. از طرف ملت ایران گفتید مردم نمی‌خواهند. با این که از آفتاب روشن تر است که همه عمدا از روی کنکاش محض دریافته‌اند اینها جزئی وجه رذالت بود.
مسلماً شما حرام دانسته ردع کردید.
شما که خود را از رؤسای اسلام نامیده و می‌گوئید نهی از منکر می کردید. آیا – چرا سایر منکرات را رد نکردید؟ آیا این حبس و س و زجرها و گوش بریدن و دهان توپ گذاردن و مهار کردن و جریمه ها و رشوه ها و غارتها و تعرض به عرض مسلمانان و چوب بستن و شلاق زدن و شکنجه کردن و داغ نمودن و تعطیل حدود اسلام و مساجد و احکام و رشوه و شهادت ناحق و ناسخ و منسوخ و خوردن اوقاف، وصیتهای اجباری و جمع مال فقرا و صرف تجملات و فسق و معصیتهای واضح و تعطیل مساجد منکرات نیستند؟ چرا به نهی وردع اقدام نکردید و مضبطه ننوشتید و فریاد «نمی خواهم بلند نکردید؟ همه را برسر عدالت و حقانیت نیآوردید؟ مرتکب خمر و هر معصیت بلکه هر کافر و مرتد در امان بود؛ ولی مشروطه خواه در امان نبودند. حتی این که مردم برای شرور شما زیر بیرق فرنگی ها و کفر رفتند و به بلاد خارجه گریختند و در پناه خارجه در آمدند معذلک امان نیافتند مثل دوستداران اهل بیت در زمان معاویه.
شما گفتید مشروطه خواه واجب القتل است و کافر است. – آیا تمام رعایای عثمانی و نه عشرِ ایرانی و تمام مسلمانان هند و قفقاز و مصر و افریقا، تونس، الجزائر ترکستان و سایر بلاد که شب و روز برای آزادی از قید عبودیت کوشش میکنند و نشر عدالت را می طلبند کفار و واجب القتل هستند جز شما و اشرار و حامیان ظلم و استبداد و معاونان شر و فساد؟ نعوذ بالله من شر الفساد! آیا شما چرا در همه اقدامات محمد علی میرزا و امیر بهادر و مشیر السلطنه و مجدالدوله از همه پیشقدم تر و نقشه کش تر بودید؟ إهلاک و تخریب آذربایجان و فشار به اهل طهران و جعل اکاذیب بی پایان مواضعه با بدخواهان ایران از اتباع خارجه و فروختن این مشت خاک و تنگ گیری به متحصنین سفارت عثمانیه و مانع شدن مردم از تحصن و منع آذوقه از ایشان مدتی، بلکه کنکاش در قتل ایشان به ارسال مارها و عقارب و همه قسم تهدید و تعرض.
آیا شما امر کردید به شکستن نمره های درهای عمارات مردم که مبلغی به جای آنها صرف شده بود؟ آیا آنها غیر از این که مسبب هدایت جوینده میشد ضرری داشت؟ شما که این قدر دقت داشته اید چرا از اجتماعات بر استماع نقالی و دروغ پردازی ها، بلکه بیع مسکرات و سایر معاصی را منع نکردید؟ چرا از تخریب در و دیوار و سقف مجلس شورا مانع نشدید؟ اگر مال محمد علی میرزا بود تضییع مال بود؟ اگر مال دیگری بود، ظلم و عدوان؟
به چه جهت توپ بستن به خانه ظل السلطان و ظهیر الدوله و سایر خانه ها و غارت اموال انها و میرزا صالح خان حلال شد و از جناب شما اقدامی در منع دیده نشد، بلکه ترغیب گفتید شما برای حفظ اسلام میروید خانه خدا به کمک تا این و تحریک نمودید و می که ایشان موفق شده مسلمانان را بکشند؟ چه تو را واداشته بود که با آن که خود را حجه الاسلام می خواندی، شب و روز با مشیر السلطنه و امیر بهادر و مفاخر الملک و صنیع حضرت و مجلل و امثال ایشان در دربار و خانه خودت خلوت و کنکاش کنی؟ با این که خودتان معاشرت باجباران را ممنوع و خلاف شئون علمای دین بلکه از جمله اعانت به عدوان می شمردید.
چگونه ایشان حامی اسلام و علمای عتبات مغرب اسلام شدند؟ چگونه وقتی که ] کلاه نمدی ها فریاد میکردند ما دین میخواهیم مشروطه نمی خواهیم» با ایشان بودید اما جمعی از ولایات که هر یک را اقلا ده هزار نفر منتخب و متدین دانسته اند ایشان را بایی و هر هری و مخرب شرع مینامیدید؟ چرا محمد علی میرزا را گول زده و مانع شدید که وفای به عهد نکند و سبب این قدر خونریزی بزرگ در ایران و ویرانی هزاران دودمان بلکه دخول خارجه به خاک ایران و توحش مردمان شدید؟ اینها به یک طرف. بدترین جنایت این که نقشه قتل و دستگیری را در مقام محترم – حضرت عبدالعظیم خصوصاً با آقا سید علی آقا یزدی ،کشیدید، و مفاخر الملک وصنیع حضرت را با اشرار نابکار سید کمال و سید جمال واداشتید که شبانه ریختند بیچاره میرزا مصطفی آشتیانی و میرزا غلامحسین و رفیقان ایشان را با موحش ترین وضعی به قتل رسانیدند چرا با همه این که دیدید تمام ولایات ایران به هم خورده و هیجان ملت از قتل جوانان است به نهایت رسیده اعلام عمل به قانون اساسی را می طلبند و قبول علاجی نداشت و اعلام کرد باز تو از خون مردم ایران سیر محمد علی میرزا . نشده اصرار داشتی که حرام است و هم مسلکان خود را جمع و کنکاش داشتی که بازی ها در آورده فریاد «ما پول و پلو خواهیم مشروطه نمی خواهیم» بلند کنید؟ حتی این که تمام مردم دانستند به دستور شما صدتوب تنزیب از بازار گرفته قاطرچی و مهتر و بنا را عمامه ای کردید و باطل الحسر این نقشه را بکار بردید. چرا بعد از اعلان قانون اساسی در ماه ربیع الثانی با آن همه زحمات ملت و تشکرات که از این اعلان گردید شروع شد که شورش پلاد تمام بشود، بازهم شماها – که عمده خود شما بودید – نگذاردید محمد علی میرزا که همه بلاد از دستش رفته و آن وقت جلب قلوب ملت کرده و بلاد را امنیت داده به طور حقیقت طهران مانده اقدام به معیت کرده و فساد را خاتمه دهند؟ بلکه برای حفظ منافع خودتان سلطنت او را هذا ساخته و واداشتید تا به همان تنها کتابت قناعت کرد ابداً تغییری به وضع استبداد و سختگیری نداد و قدمی برای مستدعیات ملت برنداشت تا بالاخره ملت مجدداً مایوس شدند و چاره را منحصر به علاج قطعی دیدند.
چرا بالاتر از همه خیانتها طرح و نقشه ریختید که بلاد اسلام را به دست منحصر به فروش مملکت بود خارجه بدهید و دیگران را بر ایرانیان حکم روا سازید؟ تمام سعی شما و تهدید ملت که التجا به دیگران قرار دادید در باطن اجانب را دعوت به مملکت کردید و با کمال بشاشت و خرمی اظهار و انتشار دادید که سالدات جنین و قزاق چنان مثل این که برادران عزیز خود را به مهمانی خوانده اید. البته با این نقشه تو و شرکاء تو بود که محمد علی میرزا اقدام به جنک اخیر با ملت کرد. و تو بزرگوار دویست تفنک گرفته به دست اشرار سپرده و در خانه خودت جمع و سنگر بندی کردی که ملت را بکشی و از هر نوع اقدام مضری کوتاهی نکردید به چه دلیل اسلحه ملت را به تصرف اشرار داده و آنها را تحریص به قتل ملت کردید؟ چرا تو به همدستان معیت و محمد علی میرزا را اقلا در آخر وقت دعوت نکردی که لامحاله شرف یک دودمان سلطنت را نبرده پناه به دولت اجنبی نبرد و لامحاله باملت معیت کند و یا تسلیم ملت شود؟ آیا این ملت نجیب گمان داشتی با او محترمانه معامله نکنند؟ یا این که یک مرده به نام به که صد زنده به ننگ؟

******************************
اتهام نامه در یک محیط بهت و سکوت قرائت شد.
حاج شیخ فضل الله بهددقت به مندرجات آن گوش می‌داد.
پس از خاتمه قرائت ادعانامه یا اتهام نامه مذکور، چند دقیقه صحبتی به میان نیآمد همه منتظر بودند که شیخ در مقابل اتهامات مندرجه در لایحه چه عکس العملی از خود نشان خواهد داد و چگونه از خود دفاع خواهد کرد. ولی شیخ ساکت بود.
مستعان الملک – رئیس کمیته جهانگیر، که از طارع مشروطیت خود شاهد و ناظر کلیه وقایع و حوادث بود و از مردان با ایمان به مشروطیت و آزادی بود و فقط چند نفری مانند مستعان با حقیقت و راستگو و با علاقه در این راه جانفشانی و استقامت حاضر به همراهی میشدند – به شیخ فضل الله گفت که: در مقابل اتهامات وارده که قرائت شد چه جواب می‌دهید؟».
مطالبی که در اتهام نامه قید شده بود بر دو نوع بود: بعضی ها به درجه ئی مسلم و غیرقابل انکار بود که شیخ جوابی بررد آنها نداشت مثلاً واقعه میدان توپخانه و منبر رفتن شیخ و تکفیر کردن مشروطه خواهان و بی دین خواندن وکلاء و تشویق کردن الواط و اشرار و اوباش برضد مجلس و یا رساله در تحریم مشروطیت که به خط خود نوشته و در همه بلاد منتشر شده بود و همچنین تلگرافاتی که به روحانیون شهرستانها کرده بود و آنها را به مخالفت با مشروطیت تحریک نموده بود که در موقع تصرف تلگرافخانه به دست مجاهدین افتاد و فتوانی که به امضاء خود و جمعی از علمای مستبد طهران نوشته در باغ شاه تسلیم محمد علی شاه کرده بود و اعلامیه‌هایی که به امضاء خود در حضرت عبدالعظیم و مدرسه مروی منتشر نموده بود و از این قبیل…. دیگر، سؤالات قابل دفاع بود که شیخ می توانست رد یا انکار کند.
قسمت اول را چون نمی‌توانست تکذیب کند جواب داد: من مجتهد هستم و بر طبق الهامات قوه اجتهادیه و شم فقاهت راهی را که مطابق شرع تشخیص دادم پیروی و عمل نمودم.
وسائل اعدام از چند روز پیش فراهم شده بود و داری که صنیع حضرت و آجودان باشی را به آن آویخته بودند در میان میدان توپخانه سرپا بود.
مأمورین اجراء حکم محکمه انقلاب را به حاج شیخ فضل الله ابلاغ کردند و بلادرنگ او را در میان گرفته و از پله های طبقه فوقانی عمارت توپخانه پائین آوردند و وارد میدان شدند. سطح میدان پشت بام ها ایوانها از هزارها نفوس زن و مرد طهران پوشیده شده بود. عده زیادی مجاهد مسلح دو طرف راهی که محکوم را به طرف دار هدایت میکردند صف کشیده بودند هیاهو و جنجال برپا بود صدای زنده باد مشروطه و مرگ بر مستبدین فضای میدان و خیابانهای اطراف را فرا گرفته و برق تفنگ و سرنیزه ها در زیر آفتاب گرم تابستان چشم را خیره میکرد محکوم فاصله میانه مجلس و محل اعدام را با خونسردی کامل و متانت طی نموده با کبرسن و پیری ضعف و ناتوانی از خود نشان نمی‌داد و در دقایق آخر عمر ثبات و استقامت خود را به ظهور رسانید. به محض رسیدن به پای چوبه دار دو نفر از مجاهدین طناب را به گردن محکوم انداخته و او را بالا کشیدند…