مسعوداصغرنژادبلوچی
*
وقتی قرار باشد که زندگی را بهصورت ادبیات، حال چه داستان، چه شعر دربیاوریم؛ آن را از یک سری روال و روایت حقیقی دور نموده و وارد یک فضای مجازی مینماییم که از آنچه هست یا تهی است یا مطابقتی با آنچه به معنای واقعی وجود دارد، ندارد. این واقعیتهای دور از ذهن از زاویه خیال رخ مینمایند و خوب است؛ اما خیالی که موجب خلأ و حذف واقعیت شود یعنی دور باطل. به نظر باید در ذیل زیستن در مواجهه با حیات، هستن خود را بازگوییم که خود همداستان است و هم شعر و هم تاریخ زیسته بشر که جذابیت همگانی دارد.
اگر از زندگی، شعر بسرایم خودبهخود خدمت نمودیم به آحاد زندگان و صاحبان زندگی در کره زمین؛ و اگر بهجای آفریدن شعر- خلق لحظههای شاعرانه- زندگی را هدف اصلی خود قرار دهیم که یک دغدغه همگانی محسوب میشود در دقیقهای که دقایق بسیار زیادی از بشریت را به خود اختصاص داده است؛ اما واقع امر آنی کجاست که اکثر نویسندگان یا به شکل عجیبی سرخوش خود و دنیای خود هستند و گمان می کنند که همگان آن گونه می اندیشند یا این که در ذهن و زبان، خود را خالق زیبایی های بی نظیری می پندارند که هیچ کس از آن ها مطلع نیست.
در حقیقت همه این ها خیالات خامی است که هر چه قدر از آن ها دوری شود اتفاق خوش آید تری رخ داده است. با ادبیات نمی توان دست به جبران عقب ماندگی فرهنگی زد. مردم در کنار شعور و شهود است که به ادبیات گرایش پیدا می کنند و این که ادبیات و صاحبان آن بخواند با داستان و شعر موارد ارزشی و ضد ارزشی را بازگو نمایند یعنی این که جز آن ها سایر مردم این قدرت و توان را ندارد که از درد و نداری و دارایی و شادی سخن بگویند. که این گونه نیست و اتفاقاً مردم عادی شاعرانه تر مطالب را بازگو می کنند و مختصر تر و موجز تر. در سال های گذشته توهم تاریخی ادبی بیش از زمان های دیگر ذیل کتاب های شعر و داستان به شکل عجیبی فراگیر شده است. همه یا نویسنده اند یا شاعر و هنرمند و جالب این که همه و همه مدعی بداعت و ارائه و مانیفست و هزار داعیه ی بی مورد ِاتفاقاً ادبی و علمی. پیگیری این موضوع سال هاست که به حاشیه رانده شده است و جبرانناپذیری های زیادی را رقم زده است. چند هزار دیوان در استقبال غزلیات سعدی وحافظ سایر شعرا…چند هزار داستان در رابطه با عشق و شادی و رنج و غم و درد. این ها به نظرم وقتکشی در بهرهکشی از کلمه است و تا به آنجا پیش رفته است که دیگر کسی نمیتواند حتی کثرت دردهای روحی را در لایههای موجود اجتماع بازنگری کند چه به برسد به درمان. خیل عظیمی از نویسندگان و شاعران که دقیقاً معلوم نیست چه می خواهند حال چه برسد به این که چه می سرایند و عده ای دیگر در ذیل گروه های ادبی برای خود مشغول گذارن زمان هستند و هر کدام در ذهن آن چه را می پروانند که از دهن خود نیز نمی توانند بار دیگر آن ها را شنید.
در واقع در ادبیات چه داستان و چه شعر خبری از درد نیست تا بخواهد فرض درمانگری را از آن جست و ارائه کرد. همه میگویند از استاد تا شاگرد و همه مدعی یکچیز هستند که ما توانستهایم کار بزرگی انجام بدهیم. و باید پرسید کدام کار حالا بزرگ و کوچک اش پیشکش! در خیل عظیم شعرای غیر آکادمیک و اندک شمار شاعر آکادمیک چه کلاسیک سرا و چه نوپرداز، کلاً معلوم نیست که موضوع چیست و یا شاید موضوع همین است که معلوم نباشد؛ و شاید اصلاً موضوع گم شده باشد؛ حتی به عمد و برای دریافت ارزشهای فرهنگی و ادبی هر سرزمین باید گذشته را آینگی کرد و از تجربهها، آیندهای را ساخت که حال و هوایی قابلقبول داشته باشد. به زبانی دیگر لازمه جستارهای ادبی در هر سرزمین نقطههای عطف اثرگذار آن است که در طول تاریخ بهندرت اتفاق میافتد. تکرارهای بیمورد حتا در حوزه عملکردهای فرهنگی ادبی آدمی را آزرده میسازند. انواع و اقسام کتاب شعر و فیلم موسیقی که به شکل عجیبی در بسیاری موارد کپیهای کممایه از اصلهایی است که با کمترین امکانات تولیدشدهاند. این اشارت ز جهان ادبی تلنگری است که باید لحاظ شود ازیکطرف وارد دنیای کودکان که میشویم جز فضای کوچک گوشی و داستانهای زرد و مبتذل چیزی در ذهن ندارند از آنطرف هم آنقدر مبحثهای ساده را پیچیده مینماییم که خود موضوع در ذیل ارائه از بین میرود. قبل از بازسازی ذهن باید به بازسازی فضای فیزیکی که ذهن در آن پرورش مییابد پرداخت. سرعتگیرها در کنار تکچرخ زدن نوجوانان و سرعتبالای ماشینها در خیابانهای دوطرفه. تا کی باید با اتکا به فرهنگهای وارداتی معادلات داخلی حل شود؟ تا کی کتابهای ترجمه فروش بیشتری داشته باشد تا کی سریال ها و سیمای خارجی متد و راه باشد؟
واقعیتهای دور از ذهن از زاویه خیال
برچسب ها
حذف معافیت بیمهای رسانهها؛ ضربهای خاموش بر پیکر نیمهجان اطلاعرسانی
بیکار شدن خبرنگاران و سکوت معنادار وزیر کار و نمایندگان مجلس
وقتی خبرنگاری شغل سخت نیست، اما مرگآور است
سال بیپناهی خبرنگاران
سفر حج یا میدان مین؟
خاتون شرق- دستگیری حجتالاسلام غلامرضا قاسمیان در عربستان، اگرچه ظاهراً یک اتفاق فردی در بستر مناسک حج بود، اما بهسرعت به بحرانی رسانهای و دیپلماتیک تبدیل شد؛ بحرانی که نه محصول خصومت تازهای از سوی سعودیهاست و نه بیپایه در قوانین کشور میزبان. آنچه این ماجرا را به مسئلهای فراتر از یک بازداشت ساده بدل میکند، نحوه ورود بیملاحظه برخی چهرهها به عرصههای حساس سیاست خارجی، بدون توجه به عواقب گفتارشان برای ۸۵ میلیون ایرانی است.
بیکار شدن خبرنگاران و سکوت معنادار وزیر کار و نمایندگان مجلس
خاتون شرق- در روزگاری که خبرنگاران و فعالان رسانهای با کمترین امکانات، وظایف خطیر اطلاعرسانی، شفافسازی و نقد قدرت را بر دوش دارند، تصمیمهای ناعادلانه و غافلگیرکننده برخی نهادها، بهجای حمایت، سد راه کار آنها شده است. تازهترین نمونه، بخشنامه سازمان تأمین اجتماعی مبنی بر حذف معافیت سهم کارفرما در بیمه کارکنان رسانههاست؛ تصمیمی که نهتنها پشتوانه کارشناسی و گفتوگو با بدنه رسانهای ندارد، بلکه آشکارا در تضاد با شرایط بحرانی امروز رسانههاست.
سال بیپناهی خبرنگاران
خاتون شرق- در روزگار وانفسای رسانهای، که خبرنگار باید همزمان نقش چشم، گوش، وجدان بیدار و قربانی خاموش جامعه را بازی کند، انتظار میرود که حداقل پشتوانهای بیمهای برای این قشر فراهم باشد. اما اکنون، در سال ۱۴۰۳، نه تنها از آن وعدهها و شعارهای پرطمطراق خبری نیست، بلکه گامی آشکار در مسیر بر باد دادن همین حداقلها نیز برداشته شده است.
ثبت دیدگاه
- دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
- پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
- پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.