ادبیات ِشفاف و واضح و مستند چیست؟
درسگفتارهای ادبی(۹)
مسعوداصغرنژادبلوچی
ابهامگرایی در ادبیات به گونه ی یک سلاح دو لبه است که می تواند در نقد و تحلیل ادبی تأثیری مستقیم و مثبت و یا برعکس؛ بر پیام درونی و محتوای طغیانگر نویسنده داشته باشد. (همانگونه که ویکتور ارلیش در کتاب «فرمالیسم روسی: تاریخ – اصول» اشاره کرده است، کنایهها و «کنایی ازوپی» مورد استفاده نویسنده، نه تنها به پیام درونی آن آسیب میزنند بلکه ممکن است از دید مخاطبان و خوانندگان نیز نادیده و پنهان بمانند. به عبارتی، کنایهای که بتواند از زیر تیغ سانسور بگریزد، همواره در خطر عدم دریافت صحیح از سوی مخاطب قرار دارد.)
در بیشتر مواقع یک اثر بعد از تحلیل و نقد درست است که مورد قبول یا رد مخاطب قرار می گیرد. چه بسیار شده است که یک اثر در نمای اول، خالی از فرم و محتوا یا فرم ِمجزا و حتی محتوای مجزا بوده باشد و در خوانش ها و نقدها پی برده شده که اتفاقاً همه موارد را داراست، اما به طور خاص و متناسب با زبان و زمان.
به همین دلیل منتقد ادبی باید حتی الامکان از درونیات ذهنی صاحب اثر در صورت دسترسی مطلع باشد وگرنه با اتکا به علم نشانه شناسی در تخصصی ترین حالت ممکن فقط می توان با رعایت سواد، حدس علمی کم اشکالی را ارائه نمود، چرا که اساس ادبیات این گونه است؛ فقط می توان با رعایت اصول ها نظر اصیل تری را ارائه کرد. در این میان استفاده از کنایه، و دور بودن از استعداد ِاستعاره های معین، در بیشتر مواقع، پیام تولید شده اشتباهی را ایجاد می کند که به غلط ترجمه و تاویل نیز می شوند.
به زبان ساده می توان به این جمله اشاره کرد که: آن چه که از دید سانسورچیان عبور کند، در نگاه مخاطبی که به اصالت متن بدبین است هم، معنا دار نخواهد بود و شبه انگیز خواهد بود. به همین دلیل لازم است که در ادبیات به گفتار و نوشتار هم زمان با رعایت موازین کنایی و استعاری تولید محتوا کرد. تحلیلهای عمیق و فلسفی نه تنها به درک بهتر از آثار ادبی کمک نمیکنند، بلکه میتوانند ازگسترش دانش و افزایش قدرت تفکر نقادانه مخاطبان بکاهند چرا که انسان امروز در فوران اطلاعات نیاز به نظم و نکته سنجی معین دارد نه معما پردازی پیچ در پیچ! از دهن تا ذهن فرقش فقط یک نقطه است و در همین یک نقطه جهانی غرق است. عین آن بیت :
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی هم در آن یک میم غرق است.که این میم می تواند تأویل های زیادی داشته باشد.
هنوز هم بعد از سال ها پرسیدن و پاسخ دادن؛ از من می پرسند تو همه این کتاب ها را خواندهای یا می خوانی؟ اولاً که این ها را یکجا نخریده ام که بخواهم یک جا بخوانم. پس با اندکی تأمل می توان دریافت موضوع از اساس شبیه پرس غذا دیده می شود. با این ایده از اشخاصی که چنین پرسشی می کنند توقعی ندارم و نیست. اما این که هنوز بعد از این همه سال وقتی می بینم داستان های موراکامی، کازوئو ایشی گورو خوانده و فهمیده می شود و شعر براتیکان و بوکافسکی تجدید چاپ می شود و آثار داخلی ها حتی نشر پیدا نمی کند می مانم چه باید کرد؟ ادامه راه در خوش بینانه ترین شکل منجر می شود به این که هر چه بگویی چون وصل به ریال و تومن نیست، طرفدار ندارد. جالب این که اگر بگوی فلان کتاب پر فروش است نویسنده اش مهم می شود و بر عکس! یعنی انسان چه زمان به چنین بن بست و مردابی فرو رفت و چه کسی مقصر آن است؟ زندگی در جهان کتابخوانی، فرقش با فعالین جعلی فرهنگ و ادب این است که اکثر آنها در خوشبینانهترین شکل به ماشین و خانه و یک دست کتوشلوار آن چنانی دست یازیدهاند و بازی را در حوزه اقتصادی به نوعی بردهاند و مثل من و امثال من نیستند که نگران کتاب و کتابخوانی و کتابخانهی شان باشند، چرا که از کتب کنکور تا کتب اهدایی به فرزندانشان، نهایتاً یک عدد جعبهی موز، فضا لازم دارند تا آنها را به انباری انتقال داده، دیزاین منزل وسواسی چیده شده که در آن ها کتابخانه یعنی جاگیر را با دقت اجرا کنند.
در دوران اخیر همچنان معضل گذشته عالی بود و چنین و چنان مطرح است، و این موضوع واقعاً از حالت نرمال خارج گردیده است. چرا که همچنان انگار باید منتظر ماند یادداشت و بیانیه دلپری و دل خوری سردبیران با طنز تلخ و لحن خاص تاریخ شفاهی عرصه تولید مدیا در حوزه رسانهها را سطر سطر خواند یا با یک جمله قصار مثلاً از ایوان تورگنیف متوسل شد و گفت: ای زبان روسی آزاد صادق عظیم قدرتمند، فقط تو تکیه گاهم بودهای! بدون تو، چگونه از مشاهده حوادثی که بر کشورم میرود، به ورطه نومیدی نیفتم؟
امید دارم متوجه موضوع و مطلب شده باشید. به سادگی باید رفت سراغ اصل کار. فعالین عرصه فرهنگ و ادب و هنر لازم است در یک فضای مشخص که در آن جا سکوت سالم برقرار است مستقر گردند تا در راه اعتلا و حفظ سرمایه معنوی گام بردارند.
متأسفانه ما همچنان در حال نوعی زیستن بلاتکلیف هستیم. بلاتکلیف اینکه میخواهیم چگونه زندگی کنیم و یا چگونه زنده بمانیم و چگونه زنده هستیم. در اختیار داشتن سرمایههای فرهنگی از دیرباز تا اکنون خودبهخود خوشحالی دارد و نگرانی. چرا که با افزایش اطلاعات و کاهش قدرت تصمیمگیری موجب میشود به جای ذهن نقطهاش حذف بشود و فقط دهن کار کند؛ و اکثر مواقع آنچه از دهن بر میآید چون از ذهن نیست، در ذهن نمیماند. دقیقاً مثل آنچه از دل برآید لاجرم بر دل نشیند. باید گامهای محکمتری در حوزه فرهنگ و رشد مبانی فرهنگی برداشت و از میزان توقع و توهم هم سر جای خودش، کاست.
صراحت بیان و آزاداندیشی برای تولید کالای مناسب فرهنگ لازم است اما کافی نیست.
باید در نظر گرفت مخاطب امروز دستاش به فضای بیکرانهی اطلاعات رسیده است و دیگر نمی توان او را با کنایه و استعاره در سطح فانتزی- زیستی نگه داشت. او می خواهد با او؛ شفاف، واضح و مستند سخن گفته شود.
#جهان_شعری
#جوهر_شعری
#جریان_شناسی_شعر_معاصر
#درس_گفتار_۹
https://t.me/masoudasgharnezhadbalochi