گفت و گو با آرزو جباری؛ نقاش(۱)
مسعود اصغرنژادبلوچی
رنج ماده خام برای تولید اثر
هنر امروز زبان و مکان خاص خود را داراست و در حال تبیین جایگاه خود است. در این باره لازم است سراغ هنرمندان خاص دوران خود برویم و پای سخن و صحبت آنها بنشینیم. گفت و گوی مفصلی را با یک هنرمند خاص انجام داده ایم که در سه بخش تقدیم شما می شود.
آرزو جباری چه نوع هنرمندی است و چه تجربههایی دارد؟
آرزو جباری یک هنرمند ایرانی است که عمدتاً در زمینه نقاشی و طراحی فعالیت میکند و در زمینه ی کیوریتوری هم در سالهای اخیر فعالیت هایی داشته است. در ادامه به بیوگرافی، سبک آثار و تجربههای هنری او اشاره میکنم:
معرفی و سبک کاری
آرزوی جباری (Arezoo Jabbari)، متولد ۱۳۶۶ در تهران، با تحصیل در رشته گرافیک-دریافت دیپلم- در زمینه هنرهای تجسمی آغاز به فعالیت کرده است .
– او از حدود سال ۱۳۸۴ فعالیت هنری حرفهای خود را شروع کرده و سبک نقاشی و طراحی خود را بر پایهی مفهومهای درونی، روانشناختی و اجتماعی شکل داده است .
تجربه نمایشگاهها
نمایشگاههای انفرادی:
– نمایشگاه “نگاه” در گالری هور تهران در تابستان ۱۳۹۴ برگزار شد و آثارش با دغدغههای اجتماعی و نگاه روانشناختی ارائه شدند .
– نمایشگاه “دنیای دیگر” در آبان ۱۳۹۶ در نگارخانه نگر تهران برگزار شد؛ در این مجموعه، ذهنیت درونی و فضای فانتزی ذهن هنرمند به تصویر کشیده شدهاند – ترکیبی از ناهنجاریهای امروزی با بازی رنگ و شکلهای کودکانه .
استخوان های دوست داشتنی سال ۱۳۹۵ در گالری فردا.
نمایشگاههای گروهی:
آرزو جباری دربیش از ۵۰ نمایشگاه گروهی معتبر در داخل و خارج از ایران شرکت کرده است، از جمله:
– دوسالانه فرهنگسرای صبا (۱۳۹۰)
– انجمن نقاشان حرفهای ایران (انجمن صبا، برگ)
– گالری هنر ایران، موزه زندان قصر، خانه هنرمندان
– رویدادهای ترکیبی مثل «نقایش» (نقاشی و تئاتر) در فرهنگسراهای بهاران و نیاوران
– آرت اکسپو ایتالیا و نمایشگاه گروهی در استانبول در سال ۱۳۹۵
چیدمان اختصاصی:
– نمایشگاهی با عنوان “استخوانهای دوستداشتنی” در گالری فردا برگزار شد (بهمن ۱۳۹۵). این چیدمان، روایتی چندبعدی از تاریخ مفهومی، جنسیت، هویت و زیستن است که با ترکیب استخوان و متریال نو، مفهوم زندگی و هویتی شکسته را به نمایش میگذارد .
مجموعه های کیوریت شده:
نمایشگاه محوشدکی ۱ در گالری نگر
نمایشگاه محوشدگی ۲ در گالری نگر
نمایشگاه محوشدکی ۳ در گالری نگر
نمایشگاه دفترچه note book در گالری کاما

خانم جباری ابتدا به ساکن خودتان را برای ما معرفی بفرمایید:
آرزو جباری، متولد تیرماه ۱۳۶۶ در تهران هستم. از دوران نوجوانی به هنر علاقهمند شدم؛ نقطهی شروع آن، کشیدن یک نقاشی مینیاتور در مقطع سوم راهنمایی بود. همان نقاشی باعث شد مسیر هنریام را جدیتر دنبال کنم و وارد هنرستان در رشتهی گرافیک شوم. پس از پایان دورهی هنرستان، تحصیلاتم را در دانشگاه آزاد رودهن در همان رشته ادامه دادم؛ اما به دلایلی که شاید بعدها دربارهشان صحبت کنم، در ترم آخر تصمیم به ترک تحصیل گرفتم.
پس از فوت پدرم، سالهای زیادی خانهنشین بودم. در آن دوران، تنها پناهگاه من نقاشی بود و فضای مجازی، یگانه پل ارتباطیام با جهان بیرون. آن زمان فیسبوک و صفحهی ۳۶۰ رواج زیادی داشتند، و من تصاویر آثارم را در این فضاها به اشتراک میگذاشتم. بهصورت اتفاقی چند نقاش آثارم را دیدند و با بازخوردها و تشویقهایشان من را دلگرم کردند. طی حدود هفت سال، مجموعهای از آثارم را با عنوان «نگاه» شکل دادم و نهایتاً نخستین نمایشگاهم را در گالری هور تهران برگزار کردم. پس از آن، مسیر حرفهایام در دنیای هنر شکل جدیتری به خود گرفت.
تا امروز بیش از ۶۰ نمایشگاه گروهی در ایران و خارج از کشور داشتهام و سه نمایشگاه انفرادی برگزار کردهام. در چند سال گذشته نیز تجربهی کیوریتوری پیدا کردم؛ بخشی به دلیل علاقهام به این حوزه و بخشی به این دلیل که برخی ایدهها نیاز به یک کار گروهی و مشارکتی دارند. مجموعه نمایشگاههایی که کیوریت کردم، ذیل پروژهای به نام «محو شدگی» تعریف شدهاند.
در سالهای اخیر، به دلایل مختلف روحی و روانی، تمرکز لازم برای مطالعهی مستمر کتاب را از دست دادهام. با اینکه همواره به مطالعه علاقهمند بودهام، حالا بیشتر به مقالات کوتاه یا منابع مرتبط با موضوعات مورد نیازم مراجعه میکنم. علاقهام به تماشای فیلم و انیمیشن نیز کمرنگتر شده، با این حال هنوز برنامههایی را صرفاً برای آگاهی از تحولات فرهنگی و اجتماعی دنبال میکنم، با نگاهی جامعهشناسانه.
از نوجوانی به روانشناسی اجتماعی و خانوادگی علاقهمند بودم و هنوز هم تلاشم این است که آن نگاه تحلیلی را درون خود حفظ کنم.
در حال حاضر، بیشتر شبیه به نقاشی هستم که برای ترمیم روانش، به خلوت خود پناه برده است. موسیقی و پادکستها هنگام کار، محرکهایی قوی برایم هستند و اغلب ایدههایم را از بستر زندگی شخصیام و تجربههای زیستهام الهام میگیرم.
قبلاً ارتباطات اجتماعی فعالی داشتم، علاقهمند به گفتوگو با مردم بودم و این گفتوگوها تأثیر زیادی بر شکلگیری ایدههایم داشتند. اما در سالهای اخیر، خواسته یا ناخواسته، ارتباطاتم محدودتر شده و بیشتر در دایرهای کوچک و در خلوت خودم کار میکنم. شاید هجرت از تهران در این تغییر تأثیرگذار بوده باشد، چون وابستگی عمیقی به تهران دارم.
در این سالها با نوسانات روحی و روانی زیادی روبهرو بودهام و اتفاقات تلخی را از سر گذراندهام. احساس میکنم در حال ورود به یک دورهی جدید از زندگیام هستم؛ دورهای که در آن در حال یادگیریِ دوبارهی باور به خودم هستم.

گاهی به چیزهایی علاقه دارم، اما در عمل برخلاف آنها رفتار میکنم و تنها در ذهنم با آنها زندگی میکنم. باور دارم که تجربههای روحی و روانی، تأثیر ژرفی در مسیر هنری هنرمندان دارند؛ چرا که هنر، زبانِ ناخودآگاهِ رنجها، رؤیاها، و درونیات ماست.
نقاشی را نه صرفاً بهعنوان یک رسانهی بصری، بلکه بهعنوان یک زبان درونی برای روایت تجربههایم انتخاب کردم.
سالهایی رو پشت سر گذاشتم که فشارهای روحی و روانی، بخشی جداییناپذیر از زندگی من بودن. این تجربهها، مسیر هنریام را شکل دادند؛ باعث شدند نگاهم به نقاشی فقط یک “خلق تصویر” نباشد، بلکه یک فرآیندِ بازسازی درونی، تفسیر رنج، و ساختن معنا از دل سکوت و انزوا باشد.
برای من، رنج فقط یک احساس نبود؛ تبدیل شد به مادهی خامی که از آن اثر ساختم. نقاشی برایم پناهگاهی شد که در آن توانستم خودم باشم، بدون فیلتر، بدون توضیح. هر خط و رنگی که روی بوم مینشیند، بخشی از گفتوگوی من با خودم است؛ با خاطرات، با فقدان، با امید.
در کنار نقاشی، تجربهی کیوریتوری هم برایم راهی شد برای خلق فضاهای جمعیتر؛ جایی که ایدههایی که بهتنهایی امکان تحقق نداشتند، بتوانند در یک بستر تیمی شکل بگیرند. پروژهی «محو شدگی» حاصل همین نگاه است؛ نگاهی که معتقد است گاهی دیدنِ نادیدهها، مهمتر از فریاد زدنِ دیدهشدههاست.
اگر بخواهم خودم را تعریف کنم، شاید بگویم من هنرمندیام که سعی کردهام از دل طوفانهای درونیام، یک صدای شنیدنی بسازم. صدایی که گاهی نجواست، گاهی تصویر، گاهی سکوت. اما همیشه واقعیست.
چگونه آرزو جباری هنر را به عنوان یک زبان درونی توصیف میکند؟
توصیف هنر برای من به عنوان یک زبان درونی یکی از زیباترین و عمیقترین راههای درک آثارم است.
برای من هنر مانند آینهای درونی عمل میکند. در فرایند خلق، به بخشهایی از وجود خودم پی میبرم که شاید در زندگی روزمره ام نادیده گرفته شدهاند. از این منظر، هنر برای من نوعی خودکاوی و خودشناسی است.به همین دلیل تمام ایده های مجموعه هایی که دارم از متن زندگی شخصی ام وتجربیاتمگرفته میشود.
که اکثرا ناخوداگاه شکل میگیرد.
زیگموند فروید و کارل یونگ معتقد بودند که هنر از دل ناخودآگاه سرچشمه میگیرد و من هم به این موضوع کاملا معتقد هستم. به این معنا که هنرمند، بدون واسطهی منطق و زبان، از عمق درونش پیامی را خلق میکند. هنر برای من بازتاب آرزوها، ترسها، خاطرات و کشمکشهای درونی ام در طول زیستم میباشد.
چه تأثیراتی از چالشهای روحی و روانی بر روی کارهای هنری جباری وجود دارد؟
فکر میکنم تجربههای شخصیام، چه در سطح اجتماعی و چه خانوادگی، تأثیر مستقیمی بر شکلگیری نگاه من در هنر گذاشتهاند. این تأثیر را میتوان در پرترههایی دید که اغلب اغراقشده و دور از واقعگراییاند؛ پرترههایی که در نخستین مجموعهام با عنوان «نگاه»، با رنگهای چرک و خاموش، خود را نشان دادند.

در مجموعههای بعدی با وجود استفاده از رنگهای زنده و خام، باز هم نوعی اندوه عمیق و غم پنهانی در لایههای زیرین آثار باقی مانده است-گویی درد و ناگفتههایی درونی، از میان رنگها فریاد میزنند.
کار کردن بهصورت اگزجره، و تلخی جاری در بیشتر آثارم، بازتابیست از نگاه من به جهان؛ نگاهی شکلگرفته در مواجهه با تجربههایی که ساده و بیدرد نبودهاند. تا امروز، هیچگاه نتوانستهام شادی را در آثارم به تصویر بکشم، و نمیدانم آیا روزی خواهد رسید که حسِ شادی و شعف در کارهایم نمود پیدا کند یا نه.
باور دارم آنچه انسان از دلِ رنج به دست میآورد، عمیقتر و تأثیرگذارتر است-درست مانند تولدی که با درد همراه است، یا گیاهی که برای رشد، باید زمین را بشکافد. بنابراین اگر در آثارم تلخی، اغراق یا نوعی خشونت بصری دیده میشود، همهاش بازتابیست از نگاهی که با رنج، به جهان هستی شکل گرفته است.
پایان بخش اول
صدایی متفاوت برای یک گفت و گوی بزرگ تر
گفت و گو با آرزو جباری؛ نقاش(۲)
مسعود اصغرنژادبلوچی
پروژه «محو شدگی» چه هدفی را دنبال میکند؟
پروژه های «محوشدگی»
«محوشدگی» عنوان مجموعهای از پروژههای نمایشگاهیاست که از سال ۱۳۹۸ آغاز شده و تاکنون در قالب چندین رویداد هنری به اجرا درآمده است. این مجموعه، تاکنون میزبان آثار شماری از هنرمندان برجستهی معاصر ایران بوده و بستری برای بازتاب مفاهیم بنیادین در زندگی فردی و جمعی انسان معاصر فراهم آورده است.
انتخاب عنوان «محوشدگی» از آنجا نشأت میگیرد که در جهان امروز، با وجود دگرگونیهای شتابزدهی فناوری، اجتماعی و فرهنگی، باعث شده تا بسیاری از ابعاد زیست انسان و شیوههای زیستن او در حال فراموشی باشد. باور دارم این فرایند، حتی آفرینش و هویت انسان را نیز در بر گرفته است و در آینده، نمود آن بهمراتب آشکارتر خواهد شد.
تا کنون سه پروژهی مستقل با محوریت«محوشدگی» برگزار شدهاست:
-محوشدگی ۱: انسان – سال ۱۳۹۸- گالری نگر
-محوشدگی ۲: مذهب در اقلیت-سال ۱۳۹۹ – گالری نگر
-محوشدگی ۳: تابو (بکارت) – سال ۱۴۰۰-گالری نگر
در ادامهی این مسیر، پروژهی چهارم از این مجموعه با تمرکز بر اصالت در آثار هنری در حال گردآوری و برنامهریزی برای سال ۱۴۰۴ است. این بخش جدید، ضمن حفظ هویت مفهومی مجموعه، به بررسی عمیقتر وجوه خلاقانه، تحولی و انتقادی در هنر معاصر خواهد پرداخت.
چگونه هنر میتواند به بازسازی درونی و تفسیر رنجها کمک کند؟
هنر میتواند به شکلی عمیق و چندلایه به بازسازی درونی و تفسیر رنجها کمک کند، چون هم ابزاری برای بیان است و هم فضایی برای بازاندیشی و معنا دادن دوباره به تجربههای دشوار.
میتوان به بیان غیر مستقیم در هنر اشاره کرد، وقتی واژهها کافی یا ممکن نیستند، تصویر، صدا، حرکت یا حتی رنگ میتواند حامل پیامهایی شود که در دل ما گیر کردهاند. نقاشی، موسیقی یا شعر میتواند شکلی از تخلیه روانی باشد که فشار عاطفی را کاهش میدهد و احساس «سبک شدن» ایجاد میکند.
هنر این امکان را میدهد که رویدادهای تلخ زندگی را مجدد هنگام اجرا مرور کنیم و این باز نگری باعث میشود کنترل دوبارهای بر تجربهمان بهدست آوریم و آن را به بخشی از مسیر رشد خود تبدیل کنیم، نه صرفاً یک زخم باز. همین موضوع اجازهی پذیرش راحتتری از رنجها را توسط هنر به ما میدهد و آثار هنری میتوانند پلی بین فرد و دیگران بسازند. وقتی کسی اثری خلق میکند که از دل رنج برآمده، دیگران ممکن است با آن همذاتپنداری کنند و این حس «تنها نبودن» ترمیمکننده است.
درواقع هنر رنج را خاموش نمیکند، بلکه آن را ترجمه میکند تا بتوانیم با آن زندگی کنیم، نه زیر فشارش له شویم.
هجرت چه تأثیری بر روی کارهای آرزو جباری داشته است؟
هجرت و سلسلهای از رویدادها، مکثی عمیق در مسیر کاری و زندگیام ایجاد کرد. اتفاقاتی که بیان ِشان آسان نیست، اما زخمهایشان تا مدتها با من بود و مسیر حرفهایام را به شدت آزرد.
مهاجرت به جایی که هرگز دوست نداشتم، مرا در بسیاری از جنبهها به تسلیم واداشت. سه سال گذشت تا دوباره نگاهی تازه به مسیرم پیدا کنم.
فشارهای زندگی باعث شد مدتی از کار با رنگ فاصله بگیرم. به جای خلق آثار تازه، به سراغ کارهای قدیمیام رفتم؛ آثاری که آغازگر مسیر هنری من بودند. تصمیم گرفتم از دل آنها مجموعهای تازه بسازم؛ مجموعهای که روایتگر تجربههای تلخ این سالها باشد.
بخشی از این آثار را سوزاندم، در آب دریا رها کردم یا تکهتکه نمودم. هر یک از این کنشها داستانی پشت خود داشت؛ داستان سوختن، رها شدن و شکستن- همان چیزی که در این سالهای هجرت، درون من نیز رخ داد. اما همانطور که خودم در این مدت مشغول ترمیم و بازسازی درونی بودم، این آثار نیز در نهایت ترمیم خواهند شد.

این مجموعه برای من بیش از یک پروژه هنری است؛ آیینی برای مواجهه با گذشته و بازآفرینی خود. باور دارم که این یکی از بهترین اجراهای من خواهد بود، زیرا میدانم بسیاری با آن همذاتپنداری خواهند کرد. چرا که این احوال، تنها روایت من نیست؛ بلکه قصه مشترک بسیاری از انسانهاست.
و من هرگز آن انسان قبل نخواهم شد.
این تجربه برایم بسیار سنگین بوده است؛ باورِ از دست دادن «منِ قبلی» با تمام عشقی که به او داشتم و هنوز دارم، از دشوارترین مراحل این مسیر بود.
هجرت مرا به این اندیشه رساند که شاید انسان نباید هرگز خود را به یک مکان خاص وابسته بداند، بلکه باید پیوسته در حرکت و کشف باشد. تعلق خاطر عمیق به یک زادگاه، هرچند ریشهای و زیبا به نظر برسد، میتواند از نظر احساسی و روانی آسیبهای بزرگی به همراه داشته باشد؛ و من نیز از این آسیبها در امان نماندم.
واژهها برایم ناتوان از بیان کامل احوالی هستند که گذراندهام و همچنان تجربه میکنم. باور دارم که اگر هجرت به انتخاب و خواست خود انسان باشد، میتواند سازنده و ثمربخش باشد. اما برای من، این هجرت ناخواسته، نتیجهای کاملاً معکوس داشت؛ نه فرصتی برای گسترش، بلکه تجربهای از فروپاشی و بازسازی دوباره.
جباری چگونه تلاش میکند تا باور به خود را دوباره بیابد؟
با ادامه دادن در مسیر هنریام، تنها راه دوام آوردن در این شرایط، فعالیت در حوزهی هنر است؛ تا همیشه، تا زمانی که فرصت زیستن دارم.
چرا که هنر برای من نیازی بیپایان است.
البته نمیدانم باید بگویم خوشبختانه یا متأسفانه؛ چرا که مسیر هنری، آدم را به چالشهایی میکشاند که در آن، رنجش بیشتر از شعفش است: «هنر یک مسیر بی پایان برای من.»
چه نوع فضاهایی را آرزو جباری برای همکاری در دنیای هنر ایجاد میکند؛ چه جهانی را داری خلق می کنی؟
جهانی که مختص به خودم است. با رنگها و فرمهایی که باز هم مختص به فضای شخصی خودم هست.
ناخوداگاه خودم را از دید به اجتماع و اطرافم خلق میکنم .
چگونه تجربیات انسانی میتوانند بر روی هنر تأثیر بگذارند؟
تجربیات انسانی یکی از بنیادیترین نیروهایی هستند که مسیر و شکل هنر را تعیین میکنند، چون هنر در اصل بازتاب احساسات، اندیشهها و نگاه ما به جهان است.
هنرمند ممکن است یک فقدان، عشق، شادی یا ترس را تجربه کرده باشد و این حسها بهطور مستقیم در رنگها، ریتم، کلمات یا فرم اثرش بازتاب پیدا می کند.
زندگی در یک فرهنگ خاص یا گذراندن دوران پرتحول تاریخی، روی موضوعات و نمادهای آثار هنری تأثیر میگذارد.
حتی چیزهای کوچک مانند صدای باران، بوی نان تازه، یا یک گفتوگوی کوتاه در خیابان میتوانند جرقه یک ایده هنری شوند.
این لحظات کوچک اغلب منبع الهام هنرمندان برای خلق آثار ظریف و شخصی هستند.
هنرمندانی که مراحل مختلف زندگی را تجربه میکنند (مثل جوانی، میانسالی، پیری)، معمولاً تغییراتی در نگاه و بیان هنریشان دارند؛ این تغییرات مستقیماً از تجربیات و پختگی شخصی ناشی میشود.
برای مثال ونسانونگوگ. ونگوگ در طول زندگیاش با فقر، بیماری روانی، و تنهایی عمیق دست و پنجه نرم میکرد. این تجربهها نهتنها موضوعات آثارش را شکل داد، بلکه روی رنگها و ضربهقلمهایش هم تأثیر گذاشت.
در واقع، زندگی پرتنش و پر از تغییرات احساسی او باعث شد آثارش از لحاظ بیان احساسات بیهمتا باشند.
بنظرم هنر بدون تجربه انسانی مثل نقشه بدون سرزمین است. «خطوط هست، اما روح و معنا ندارد.»
آرزو جباری چه پیامی برای هنرمندان دیگر دارد؟
تأکید میکنم بر این که “خلاقیت از دل خودتان شروع میشود، نه از ترس قضاوت دیگران.
اسیر مد و جریانهای زودگذر نشوند و اثرشان را بر اساس تجربه و نگاه شخصی بسازند.
یادمان باشد ما (هنرمندان) در رقابت با هم نیستیم، بلکه هر کدام صدایی متفاوت برای یک گفتوگوی بزرگتر هستیم.
جرئت کنید تکنیکها و موضوعات تازه را امتحان کنید، حتی اگر از شکست میترسید، چون در مسیر هنری شکستیوجود نداره تمامش تجربه هست وپختگیدر مسیر.
و در آخر آنچه درونت میجوشد، ارزش دیدهشدن دارد حتی اگر جهان هنوز آمادهاش نباشد.« بدون قضاوت وترس ایده هاتون رو با صداقت اجرا کنید.»
در کدام زمینهها آرزو جباری به تحلیل جامعهشناسانه میپردازد؟
روانشناسی اجتماعی و تجربه زیست؛ بازتاب احساسات جمعی: امید، اضطراب، بیگانگی، شادی یا ترس که بر چهره ها تاثیر میگذارد.
پرداختن به تأثیر رویدادهای جمعی مثل ، مهاجرت یا بحران اقتصادی بر زندگی روزمره.
مصرفگرایی یا بیتوجهی به طبیعت و….
انتقال تجربه بدون نیازبه کلمات
گفت و گو با آرزو جباری؛ نقاش(۳)
مسعود اصغرنژادبلوچی
چگونه میتوان از دل چالشها و رنجها، صدایی واقعی ساخت؟
ساختن یک صدای واقعی از دل چالشها و رنجها از نظر من یعنی توانایی تبدیل تجربههای خام و گاهی تلخ، به بیانی که نه فقط درد را منتقل کند، بلکه عمق و معنا را هم برساند.
فرار یا انکار، صدای درونی را سطحی میکند. باید با خودت صادق باشی و حتی بخشهای ناخوشایند داستانت را ببینی و بپذیری و تمام این احوالات در فرایند خلق یک اثر تأثیر بسیاری دارد.
میتوان به رنج معنا داد. رنج خام، مثل سنگ ِتراشنشده است. تا وقتی آن را در ذهن و دل خود بررسی نکنی، فقط یک توده سخت باقی میماند. با نوشتن، گفتوگو، یا حتی سکوتهای عمیق، نقاشی و… میتواند شکل و معنا پیدا کند.
وقتی داستانمان را بهگونهای تعریف کنیم که دیگران هم بتوانند بخشهایی از خودشان را در آن ببینند، صدایمان تأثیرگذار میشود. این یعنی رنجمان فقط مال ما نمیماند، بلکه پلی میشود به سوی دیگران.
اجازه تغییر به خودمان بدهیم، صدای واقعی ثابت نمیماند. هر چالش تازه، آن را کمی دگرگون میکند. انعطافپذیری باعث میشود صدایمان همیشه زنده بماند، نه موزهای از گذشته. گاهی درد مثل خاک است: تا آن را با آب آگاهی و نور صداقت ترکیب نکنی، چیزی از آن نمیروید.
درست مثل خلق یک اثر، باید شجاع بود، صادق بود، آگاه بود.
چه عناصری در کارهای هنری جباری به وضوح دیده میشوند؟
استفاده از چگونگی رنگها که هم بیانگر احساسات و فضاهای درونیام است که از دید خودم هم این رنگ ها ترکیببندی را زنده و جذاب میکند. رنگها معمولاً نقش مهمی در انتقال حس و مفهوم در آثارم دارند.
در بسیاری از نقاشیها بافتهای متنوعی وجود دارد که عمق و بعد به نقاشی میدهد و بیننده را به تجربهکردن در اثر تشویق میکند.
خطوط در آثارم گاهی واضح و گاهی نرم و ملایم هستند که باعث حرکت چشم بیننده در سراسر اثر میشود و فرمها عموماً به شکلی آزاد و ارگانیک به هم پیوند خوردهاند.
ترکیببندی آثار من معمولاً متعادل و هماهنگ است، به طوری که هر عنصر در جای خود قرار دارد و باعث ایجاد ریتم بصری و تداوم در اثر میشود.
شاید مهمترین عنصر در کارهای من، احساسی باشد که از دل فرمها و رنگها بیرون میآید؛ یک روایت درونی و شخصی که مخاطب را به دنیای ذهنی نقاش میبرد.
نقاشیها غالباً بیانگر فضای ذهنی و درونی من هستند. من با ترکیب رنگها، فرمها و بافتها، دنیای فانتزی و درونی خود را به تصویر میکشم که ممکن است با ناهنجاریهای اجتماعی و دغدغههای روزمره در همآمیخته باشد.
آیا هنر تنها وسیلهای برای خلق تصاویر است یا بیشتر از آن است؟
هنر قطعاً فراتر از این است که فقط «وسیلهای برای خلق تصاویر» باشد.

خلق تصویر شاید یکی از نمودهایش باشد، اما هنر در اصل یک زبان است؛ زبانی که با آن میتوان احساس، اندیشه، نقد اجتماعی، باورهای فرهنگی و حتی تجربههای شخصی را منتقل کرد، آن هم بدون نیاز به کلمات.
هنر میتواند احساسات را بیان کند، از شادی و عشق تا خشم و اندوه.
هنر میتواند آگاهی ایجاد کند، آثار هنری بخش بزرگی از میراث فرهنگی هر جامعهاند. روح و ذهن مخاطب را پرورش میدهد و او را به فکر، تخیل یا حتی آرامش دعوت میکند.
و این گونه اثر با مخاطب ارتباط برقرار میکند؛ حتی بین کسانی که زبان مشترکی ندارند. اگر هنر فقط برای «ساختن یک تصویر زیبا» بود، احتمالاً اینهمه تأثیر عمیق روی تاریخ، فرهنگ و حتی سیاست نداشت.
جالب اینجاست که من خودم معتقد هستم هنر برایم بیشتر شبیه ابزار فهمیدن خودم و جهان پیرامونم است تا صرفاً خلق یک اثر دیداری.
چگونه میتوان احساسات و تجربیات زندگی را از طریق هنر بیان کرد؟
رنگ، فرم، بافت و خط میتوانند حسها را بدون کلام منتقل کنند. مثلاً استفاده از رنگهای تیره و خطوط شکسته ممکن است اضطراب یا غم را نشان دهد. مثلاً ریتم، ملودی و هارمونی میتوانند شادی، اندوه، هیجان یا آرامش را القا کنند.
مثلاً در شعر واژهها میتوانند دقیقاً حس و جزئیات تجربه را توصیف کنند، یا حتی به شکلی استعاری منتقل کنند. در عکاسی قاببندی، نور و حرکت تصویر میتوانند لحظه و حس را ماندگار کنند.
در مجسمه سازی و حجم هم شکل و حجم میتوانند حس حضور یا غیبت را ایجاد کنند. استفاده از نمادها یکی از پرکاربرد ترینها میباشد. برای مثال باران میتواند نشانهی غم یا تطهیر باشد. پرندهی در حال پرواز میتواند حس آزادی را بیان کند.
همینطور ترکیب تضادها (نور/تاریکی، سکوت/صدا، سادگی/پیچیدگی) میتواند شدت تجربه را به بیننده منتقل کند.
مجدد تأکید میکنم واقعی بودن آثار (منظور صداقت در اجرای کار) مخاطب این موضوع را کاملاً در یک اثر هنری حس میکند. حتی اگر فرم کار انتزاعی باشد، وقتی از عمق تجربه واقعی بیاید، اثرگذاریاش بیشتر خواهد بود و همینطور گاهی بیان یک روایت کوتاه یا تصویرسازی یک لحظهی مهم از زندگی، تأثیر بیشتری دارد تا توضیح کامل.
آرزو جباری چه نوع فضاهایی را برای جمع شدن هنرمندان ایجاد میکند؟
فقط در زمینه ی کیوریتوری نمایشگاه ها.
چگونه میتوان به تجارب مشترک بشری از طریق هنر پرداخت؟
پرداختن به «تجارب مشترک بشری» در هنر یعنی خلق آثاری که با احساسات، موقعیتها، و پرسشهایی سر و کار دارند که تقریباً همه انسانها، فارغ از فرهنگ، زبان یا زمان، آنها را تجربه کردهاند. چیزهایی مثل عشق، فقدان، امید، ترس، تولد، مرگ، رشد، جستجوی معنا.
مثل پرداخت به احساسات بنیادی، شادی، غم، خشم، شگفتی، عشق.
موقعیت های احساسی مثل: آغاز (تولد)، پایان (مرگ)، روابط، سفر، تغییر. من کیستم، چرا اینجا هستم، چه چیزی ارزش زیستن دارد؟
میشود از نماد های طبیعی استفاده کرد، خورشید، ماه، درخت، رودخانه، دانه، آتش،که در فرهنگهای مختلف معنای مشترک دارند.
استفاده از داستانهای که در اسطورهها و افسانههای جهان تکرار میشوند (مثل سفر قهرمان).
اجازه بدهیم بخشی از اثر توسط بازدیدکننده یا شنونده کامل شود.
میتوان در پروژههای جمعی به این اشتراک رسید.
آیا آرزو جباری بر روی موضوعات خاصی در کارهایش تمرکز دارد؟
موضوعات نقاشیهایم ریشه در تجربههای زندگی شخصیام دارند؛ درست مانند انسانی که در حال زیستن است و احوالاتش را با رنگ و فرم بازگو میکند. گاهی الهام من از اتفاقات اجتماعی و فرهنگی برمیآید، و گاهی از رویاهایی که در خواب میبینم؛ رویاهایی که نامشان را «دنیایی دیگر» گذاشتهام.
همیشه در درونم حسی بوده که فراتر از زمین است؛ احساسی از ارتباطی روحی با جهانی نامرئی. این ارتباطها، چه در بیداری و چه در رویا، بخشی از زبان بصری من را میسازند. هر اثر برای من سفری است میان واقعیت و خیال، میان جهان ملموس و جهانی که فقط درونم میشناسم.
آیاتکنیک خاصی در نقاشیهای خود دارید که به آن پایبند هستید؟
من به بافتها بسیار علاقمند هستم و معمولاً تکنیکم اکرلیک رویبوم هست اما خودم را محدود به چیز خاصی نمیکنم.
چگونه میتوانید احساسات و تجربیات زندگی را از طریق رنگها و فرمها بیان کنید؟
بیان احساسات و تجربیات زندگی از طریق رنگها و فرمها، در واقع همان زبانی است که در هنرهای تجسمی از آن برای گفتوگو با مخاطب استفاده میکنیم.
هر رنگ در ذهن انسان تداعیها و حسهای خاصی ایجاد میکند.
– قرمز: انرژی، هیجان، خشم یا عشق.
– آبی: آرامش، غم، یا سکون.
– زرد: شادی، امید یا اضطراب.
– شدت و روشنی رنگ نیز حس را تغییر میدهند؛ قرمز تیره میتواند حس سنگینی دهد، قرمز روشن حس شادابی
از فرمها برای القای حرکت و شخصیت معمولاً استفاده میشود.
– فرمهای منحنی: حس نرمی، جریان و زندگی.
– فرمهای تیز و زاویهدار: تنش، خشونت یا قدرت.
– فرمهای باز و پراکنده: آزادی یا بینظمی.
– فرمهای فشرده: فشار، محدودیت یا امنیت

آیا پروژههای آیندهای در نظر دارید که بخواهید درباره آنها صحبت کنید؟
این پروژه برای من تنها یک کار هنری ساده نیست، بلکه حاصل سالها زندگی، تجربه، و احساسات عمیق است؛ گویی تمام ۱۵ سال اخیر، و حتی بیش از آن، درونش جاری است. در آن از آثار قدیمیام استفاده کردهام؛ آثاری که با سوزاندن، سپردن به آب دریا، و تکهتکه کردنشان، و سپس بخشیدن تولدی دوباره به آنها، تلاش کردهام نمادی از مسیر پرچالش سالهای گذشتهام را بیان کنم.
این تجربه، تجربهای است که بسیاری از ما انسانها در طول زندگی لمس کردهایم: لحظاتی که حس کردهایم قلب یا تمام وجودمان از درد میسوزد؛ یا زمانی که هرچقدر تلاش کردهایم، نتیجهای نگرفتهایم و در نهایت، خود را به جریان آب یا رودخانه سپردهایم و به مسیر اعتماد کردهایم.
البته که این رهایی نیز بیهزینه نیست؛ اعتماد کردن هم زخمهایی بر جان میگذارد. اما این زخمها، بخشی از مسیر پختگی روح میشوند. در این مسیر، گاهی تکهتکه میشویم و بخشهایی از خود را در مراحل مختلف زندگی جا میگذاریم، مثل پازلی که از هم گسسته است. و گرچه با دوباره پیوستن این تکهها شاید هرگز شبیه تصویر اولیه خودمان نشویم، اما به چیزی تازه تبدیل میشویم؛ چیزی که نه همان گذشته است، و نه جدا از آینده.
در پایان، همچون ققنوس، از دل سوختن و فروپاشی، خود را دوباره متولد میکنیم. این پروژه، برای من یادگار بهترین و تلخترین لحظات زندگیام است؛ لحظاتی که با درد گذشتند، اما معنا و ارزششان با گذر زمان عمیقتر شد.
پایان




























