فاطمه قاسمی
ما مریم نمیتواند پاسخ همسرش را بدهد چون در کیف دستی بزرگش به دنبال چیزی میگردد بالاخره پس از جستجوی کوتاهی لاکپشت کوچکی را از کیفش را بیرون میآورد و در حالیکه با دقت یه لاکپشت مینگرد با خونسردی میگوید: وقت قطره خوراکی لاکی شده!
مرد صبورانه خشمش را کنترل میکند و منتظر میماند تا همسرش رسیدگی به لاکپشت را تمام کند و بعد از اینکه لاکی با ناز و نوازش بسیار داخل کیف دستی مریم جا گرفت.
دوباره سؤالش را تکرار کرد: مریم نیم ساعت دیگر نوبت ماست. باید حرف بزنیم!
تکلیف این زندگی باید مشخص بشه!
گره این مشکل رو تو باید حل کنی یا من یا این جونورات…
مریم اما از پاسخ طفره میرود، در حال بلند شدن از نیمکت با خودش زمزمه میکند، بچههام تو خونه تنها موندن وبه سمت درب خروجی دادگاه قدم برمیدارد. این بیاعتنایی چنان کاسه صبر مرد را لبریز میکند که به مریم حملهور شده و شدت دست مریم را به طرف خودش میکشد و با فریاد میگوید: کجا؟ بیا همین حرفها را جلوی قاضی بگو
بگو وقت غذای جونورامه، بگو زندگی مشترک و آیندهام یعنی اونا. مریم مبهوت از خشم و نفرت شوهرش می گوید: علی اینکار و با من نکن، من عاشقتم! اونا که با تو کاری ندارن
التماس و گریههای شدید مریم باعث میشود تا همه کسانی که آنجا هستند، با ترحم و دلسوزی به او توجه کنند.
مریم به پاهای علی افتاده، با التماس میگوید: بریم خونه علی
بچههام گشنهشونه، نمیخام اینحا باشم، نمیخام ازت جدا بشم.
علی درمانده و غمگین او را از روی زمین بلند کرده و میگوید کار از این حرفها گذشته تو با جونورات خوشتری! بهتره همدیگه رو گول نزنیم. عمر زندگی مشترک ما خیلی وقته تموم شده...
وقتی از علی میخواهم علت حضورشان در دادگاه را برایم بازگو کند. قبل از هر توضیحی میگوید: همه چیز کاملا روشن است. زندگیما پر شده با انواع اقسام حیوانات! مریم هم قادر به انتخاب نیست، این مشکل تنها با جدایی حل میشود.
علی بعد از درنگ کوتاهی میگوید:همه چیز از وقتی شروع شد که بعد از ۹ سال درمان نازایی دکترها آب پاکی را روی دستمان ریختند و گفتند: که مریم مشکلی ندارد، من نمیتوانم پدر شوم. هم آنجا بعد از شنیدن تشخیص نهایی دکتر از مریم خواستم تا به دنبال سرنوشتش برود و مادر شدن را تجربه کند. اما مریم گفت: تا آخر با میمانم و نمیخواهم از تو جدا شوم. هر چه اصرار کردم بیفایده بود. مریم را دوست داشتم و به خاطر خودش تا مدتها روی تصمیم به جدایی پافشاری کردم. اما بالاخره تسلیم شدم. و تصمیم گرفتم هر طور شده سرپرستی کودکی را قبول کنم چون حق مریم نبود که کنارم بماند و مادر شدن را تجربه نکند. خیلی زود برای پذیرفتن سرپرستی بچه به بهزیستی رفتیم. همانجا بود که متوجه شدم از نظر مالی شرایط پذیرش سرپرستی را ندارم. به همین دلیل سعی کردم سخت کار کنم تا خانهای بخرم و از نظر مالی به شرایطی برسم که بهزیستی سرپرستی کودکی را به ما بدهد.
به جز دو شیفت کار، شبها را هم در چاپخانه یکی از دوستانم مشغول شدم. اما بین این کار فشرده از مریم هم غافل نبودم. خیلی خوب میدونستم فداکاری مریم قابل جبران نیست. پس سعی میکردم هر طور شده مریم رو خوشحال و راضی نگهدارم.
یادم میآید عصر یکی از روزهای نوروز سال ۹۲ با مریم در خیابان قدم میزدیم که پیرمردی را با چند قفس مرغ عشق را در یکی از میدانهای شهر دیدم.
مریم با دیدن مرغ عشقها به طرفشان رفت، نیم ساعتی با آنها مشغول شد. من که عمرم را برای یک لحظه شادی مریم میدادم.
بیهیچ تاملی یک جفت مرغ عشق خریدم، که ای کاش نمیخریدم. تا بعد از گذشت ۸ سال خانه پر شود از دهها جفت مرغعشق، عروس هلندی، طوطی، مرغ مینا، خرگوش، لاکپشت، مار، سنجاب، گربه، موش و…
مریم هر روز صبح زود بیدار میشود تا برای هرکدامشان غذای مخصوصی را آماده کند. تخممرغ آبپز ، کته بی نمک، شوید خورد شده، تکههای گوشت خورد شده با استخوان یا بی استخوان، آبپز کردن اسکلت مرغ و ...
بعد از آماده کردن غذا دادن نوبت میرسد به تمیز کردن قفسها، بعد هم دادن دارو
و هنوز این رسیدگی صبحگاهی تمام نشده باید به فکر غذای ظهرشان باشد و...
از آنجا که هر کدام از این حیوانات رسیدگی مخصوص به خود را دارد. مریم همیشه مشغول آنهاست. برای همین فقط ۴ ساعت میخوابد. گاهی اوقات هم برای زایمان یکی از حیواناتش ۷۲ ساعت بیدار میماند.
از همه اینها که بگذریم، سرو صدای آنها طاقت همسایه ها را طاق می کند و ما باید هرساله دو یا ۳ بار را اسبابکشی کنیم
این حیوانات همه لحظات زندگی مریم را پر کردهاند، مدتهاست که مریم وقتی برای رسیدگی به خودش ندارد. بپرسید: آخرین بار کی برای خودش چیزی خریده؟ کی به آرایشگاه رفته؟
در طول این ۸ سال یکبار هم به مسافرت نرفتهایم. اوایل که تعداد و تنوع حیواناتش کمتر بود، گاه گاهی به اصرار من سری به والدینمان میزد. اما جند سال اخیر پایش را از خانه بیرون نگذاشته!
مریم حتی وظایف زناشویش را هم فراموش کرده!!! همه دنیای مریم خلاصه شده در آسایش و راحتی جانورهایش...
البته می دانید من هم مقصرم. از اینکه مریم علاقهو مادرانه هایش را با همین یک جفت مرغعشق تقسیم میکرد خوشحال بودم. بعد گذشت چند ماه و افزای یک جفت به چندین جفت باز هم راضی بودم. با خودم فکر میکردم چه خوب اینها هستند و اوقات تنهایی مریم پر میشود. بعد از مدتی و برای خوشحالی بیشتر مریم یک جفت خرگوش سفید خریدم. خودم در رسیدگی از آنها به او کمک میکردم و همراه مریم با هر بار تخمگذاری مرغ عشقها خوشحال میشدم. نمیدانستم که این رفتار غلطم مریم را به توجه بیشتر به حیوانات سوق میدهد. بالاخره همین تشویقهای غلط و بیجا مریم را به پرتگاه جنون عشق به حیوانات کشاند تا جاییکه او به خاطر عشق به آنها حتی در مراسم ختم پدرش هم نتواند شرکت کند.
این حیوانات حالا دیگر نه جای بچه نداشتهاش که جای همسر، پدر، مادر و خانوادهاش را هم گرفتند. باور کنید آنقدر که او نگران حیواناتش است هیچ مادری این طور بیمارگونه به بچههایش توجه نمیکند. اینها واقعا شدهاند بچههایش!
همانطور که مادر بچههایش را به یک اندازه دوست دارد برای او هم مرغ مینای سخنگو با مار به یک اندازه عزیز و دوست داشتنیاست.
مریم که تا الان سکوت کرده بود، گفت: خوب حالا که به این خوبی درکم میکنی بیا بریم خونه باید به مرغ عشقها ویتامین بدم، خرگوشم چند روز دیگه زایمان داره این روزا زیاد حالش خوب نیست.
علی با شنیدن این حرفا به مریم میگوید: این جا آخر خط است، چطور نمیفهمی من عاشقت بودم، عاشقت هستم، اما جان دلم یا من آنها!!
در ادامه با الهام قاجاری دکترای تخصصی روانشناسی درباره وابستگی افراد به حیوانات خانگی برای تأمین نیازهای عاطفی گفتگو کردیم.
وی در ابتدا گفت: ارتباط و وابستگی روحی که میان حیوانات خانگی و صاحب آنها ایجاد میشود میتواند تا حد همان روابط بین انسانها همچون رابطه با فرزند، پدر، مادر یا دو دوست صمیمی مستحکم و عمیق شود.
دکتر قاجاری با بیان اینکه بر اساس یافتههای علمی حیوانات خانگی از بعد روانی روی انسانها اثر میگذارند ادامه داد محققان معتقدند نگهداری این موجودات باعث میشود افراد روابط اجتماعی بیشتری داشته باشند و سالهاست مشخص شده که افزایش روابط اجتماعی و دوری از تنهایی به طور غیرمستقیم سطح سلامتی فرد را افزایش میدهد.
وی گفت: برخی روانشناسان معتقدند از حیوانات میتوان برای بهبود شرایط افرادی که در معرض طرد و یا گوشه گیری اجتماعی هستند همچون افراد سالخورده یا افراد دچار ناتوانیهای جسمانی استفاده کرد، چرا که اینها از نظر جسمانی فاقد تواناییهای لازم برای برقراری ارتباط با هم سن و سالان پرتوانتر خود هستند و این ویژگی حیوانات که باعث افزایش تعامل و ارتباط انسانهاست میتواند از گوشه گیری آنها جلوگیری کند. به هر حال، برقراری روابط نزدیک انسانی اثرات مفید غیرقابل انکار روی سطح سلامتی افراد دارد اما از طرف دیگر برخی افراد هدف از نگهداری حیوانات خانگی را پر کردن خلأها و تنهاییهای خود میدانند. در این شرایط افراد تمام توجه و هم و غم خود را به نیازها و چگونگی رسیدگی به آن حیوان معطوف میکنند. این در حالی است که نگهداری این گونه حیوانات برای صاحبان آنها محدودیتهای فراوانی به دنبال دارد. افراد با نگهداری این حیوانات توجه و علاقه فراوانی را به آنها اختصاص میدهند و طبیعتا حیوان نیز در مقابل این اقدامات واکنشهای فراوانی از خود بروز میدهد و این امر میتواند برای افراد لذت بخش باشد.
دکتر قاجاری همچنین مطرح کرد: در جامعه یا خانواده ای که روابط رو به سردی و افول می باشد افراد ترجیح میدهند در منزل خود با ابراز محبت و توجه به حیوان خانگی به ارضای نیازهای خود بپردازند. در این شرایط افراد باید در تلاش باشند تا با برقراری ارتباطات مناسب با یکدیگر در ایجاد روابط کلامی کوشا باشند که طبیعتا ارضای این حس در تعامل با حیوان امکان پذیر نیست. برای مثال افراد با نگهداری و با در آغوش گرفتن حیوانات، به ارضای احساسات و نیازهای خود میپردازند. در اصل این افراد باید بتوانند با تقویت روابط بین فردی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند.
وی در پایان تاکید کرد: در این خانواده ها باید روابط را به طور گسترده مورد توجه قرار داد. روابط با پدر و مادر، خواهر و برادر و روابط با همسر میتوانند هر کدام به نحوی تاثیرگذار باشند. رابطه با فرزند نیز رابطه ایست که میتواند بسیاری از خلاهای عاطفی و نیاز به عشق و محبت را به نحو درستی ارضا کند و ممکن است به علت اینکه خانمی نمی تواند نیاز به عشق و محبت را از این طریق برآورده کرده و از طرف دیگر، منابعی دیگر برای برطرف کردن این نیاز ندارد ممکن است این چنین وابسته به حیوانات شده و به دنبال برطرف کردن این نیاز با حیوانات باشد.