حسین صومعه
hs.sunrise@gmail.com
باباکوهی و آن قدح بلورین!
«هست رازِ ازلی در دلِ شیراز، نهان
خُرّم آنروز که من بر سرِ آن راز رسم»(۱)
«دروازه قرآن» در پاییندست، چشم را مینوازد. اندکی بالاتر امّا بقعهایست بر دامنه کوه صبوری، با گنبدی نقشدار و زمینه غالب فیروزهای، از لابلای حلقه سبز درختان خودنمایی میکند. شیرازیان، «بابا کوهی»َش میخوانند. اینجا آرامگاه ابومحمد علی بن عبدالله/ یا محمد، معروف به ابن باکویه یا باباکوهی شیرزای است.
او پیوندی کهن با فرهنگشهر خراسان دارد. از صوفیان سده چهارم و آغاز سده پنجم هجری است. زاده باکوی شروان، به سیر و سلوک پرداخت و به نیشابور آمد. سالها در خانقاه سُلَمی زیست و پس از درگذشت سُلَمی(۲)، پیر خانقاه شد. سرانجام به شیراز رفت و غاری در دامنه کوه را خانه خویش ساخت و در همانجا درگذشت و به خاک سپرده شد.(۳)
نیشابور، «شهر تاریخ» است و با خاطری تاریخبار -چون به مایه معنا درآمیزد- از نیشابور، اینگونه توان به شیراز رفت. باباکوهی تنها یکی از بهانههای پرشمار چنین سفرهاست؛ چونان نمادهایی که بایستی شناخت، شناساند و سرمایه ژرفاگری همدلیهای جهان ایرانی ساخت. چنین نمادها، شناسنامه تاریخ و فرهنگ ماست به مثابه پارههای آن قدح بلورین از میراث نیاکان «که بر سنگ شکسته است و هر پارهای از آن، در گوشهای افتاده … تا این قدح کامل شود، به تمام ذرّات گمشده آن نیاز داری.»(۴) شناسنامهای که از بهره و بخش ما در ماناک مینوی نوع بشر نشان میدهد: «میراث انسانی».
نیشابور، شیـراز و بغـداد
در میان همه شهرهایی که در هنایش تازش تاتار قرار گرفتهاند، این سه شهر امّا سرنوشتی نمادین دارند. شهرهایی پرآوازه با کنشهایی گونهگون در برابر «بحران سقوط»!
یکی؛ با اَبَرخویشپنداری ستیهنده در برابر لشکر جرّار میایستد و سرانجام با خاک یکسان میشود. دیگری؛ با منش حُزم و مداراگری، از ویرانی محتوم رهایی مییابد. و آن دیگری؛ نه با انذارهای موهوم و نه با تسلیم خفتبار مقام معنوی خلیفه، رخت عافیت بر تن نمیکند و طعمه غارت و کشتار تازندگان میگردد. و این، سرگذشتیست درنگآور در آن سوی زمان!
اما در این سوی دگر، عبدالوهّاب البیاتی (۱۹۲۶-۱۹۹۹م)، در واکنشی به «بحران اخلاقی تمدن معاصر»، باز دوباره به سراغ نیشابور و شیراز و بغداد میرود. او، شاعر بغداد است و رنجور از دیار خویش!
در جستجوی میراث انسانی
البیاتی در دنیای مدرن روزگار ما در جستجوی شهری است که در آن، «روح انسان»، غریب نباشد. او سفری خیالی به بغداد، دمشق، بابِل، مادرید، نیشابور، پاریس، غرناطه و شیراز را پی میگیرد تا چهره شهر محبوب خود را ببیند. بغداد و نیشابور در اندیشه البیاتی، پیوند مستحکمی دارند؛ چنانکه خود شاعر و خیام نیشابور.
به باور شاعر بغداد، انسان مدرن در «زیر یوغ استعمار غرب» راه تعالی و روشنایی را نمیپوید بلکه گرفتار هبوطی دیگر شده است. چونانکه نیشابور و بغداد، بار دیگر، گرفتار تازشهای ویرانگر از سوی خودکامگان شدهاند!
شاعر بغداد، چشم به راه روزهای خوش برای نیشابور و بغداد است. پس با خیام نیشابور همراه میشود. راهی برای رهایی از «غربت دنیای مدرن» میجوید. با خاطری آکنده از دلدادگیای کهن، پشت «دروازه شیراز» میرسد. پروانهای آبی به پرواز در میآید، از روی رخسار عاشق میگذرد و هوشیارش میسازد. اما بهناگاه؛ پروانه، ناپدید میشود. از وی، تنها ردّ پایی خونین برجای مانده است!
البیاتی، شاعر بغداد، در تجربه شعری خود، در این شهرهای ایرانی، در پی «میراث انسانی» است. تا سرمایهای سازد و به «آرمانشهر» خویش دست یازد.(۵) باری؛ شهرهایی همچون نیشابور و شیراز، از چنین نقش و وزنی در اندیشه شماری از اندیشگران روزگار ما برخوردارند.
یادگاری در خانقاه شیراز
نیشابور و شیراز از دیدگاه نمادین میراث فرهنگی، یگانهشهرهایی هستند که آرامجای دو تَن از قلّههای فرهنگ و ادب ایرانند: خیام و عطار، سعدی و حافظ. هرچند هموندیها و پیوندهای این دو شهر میراثی، بسی بیش از اینهاست. اما چشمداشت نگارنده از این دیباچه، آنک: چنین همایندیها را میتوان بیش از اینها ارج گذاشت، پاس داشت، و بارور و بهرهور گردانید. این کاریست کارستان که به رایزنی و کوششگری مدیران فرهنگی نیشابور و شیراز، بهسامان خواهد شد. از این نیز بگذریم بنمایه نوشتار پیش رو نیز شناخت میراثی دیگر در پیوند با این دو شهر است.
کتابی خطی با جلد تیماج مشکی که در خانقاهی در قلب شهر شیراز محفوظ است. این کتاب، پیوند ویژهای با شیخ عارفان نیشابور دارد و آن سفرنامهای است که نویسندهاش با این عبارت آغازیده:
«در مشغولیّتِ اذکارِ سحورِ غرّه محرّم، از خیالْ خطور کرد که چرا به زیارت حضرت فریدالدّین –قدّسالله سرّه- مشرّف نمیشوید؟ رفتهرفته، ]این[ خیالْ خیلی قوّت گرفت …»(۶)
محمدآقا تاجر عتیقهچی
نویسنده سفرنامه محمدآقا تاجر عتیقهچی تبریزی (۱۲۸۴-۱۳۵۱ق)، ملقب به «معاونالفقرا»ست.(۷) کاتب سفرنامه، عتیقهچی را رییس صوفیان ذهبی شهر اردبیل معرفی میکند(۸) نویسنده نیز در آغاز سفرنوشتش، خود را از صوفیان سلسله ذهبیه و در جرگه مریدان عبدالحی ملقب به «مویدالفقرا» میشناساند.(۹)
چنانکه در «وحیدنامه» آمده است محمدآقا فرزند مردی زاده تبریز و باشنده اردبیل، به نام محمدکریم (متوفی ۱۳۲۵ق، اردبیل) است. محمدکریم از راه کسب و تجارت زندگی میگذراند و در دورههایی از زندگانی خویش در تبریز، اردبیل و گیلان نیز اقامت و داد و ستد داشت، اما اردبیل، پایگاه و مسکن وی بود. او به طب قدیم و بهویژه چشمپزشکی وارد بود، بیماران را رایگان معالجه میکرد و در میان اهالی شهر، به دیانت و راستی و درستی شناخته میشد و مورد احترام بود. همسرش، زینب، دختر احمد قراجهداغی از تبریز، زنی باتدبیر و آراسته به صفات حسنه بود.(۱۰)
میرزا احمد عبدالحی
ثمره زندگی محمدکریم و زینب، شش فرزند است. آقامحمد، نویسنده ما، یکی از سه فرزند پسر این خانواده است. دو برادر دیگر همچون آقامحمد به وادی سلوک درآمدند، اما بردار کوچکتر، میرزا احمد جایگاه و آوازه بلندتری یافته است.
او آقامیرزا احمد عبدالحیّ مرتضوی تبریزی وحیدالاولیا (۱۲۸۶-۱۳۷۵ق)، ملقب به «مویدالفقرا»، سی و هفتمین رکن سلسلسه ذهبیه است.(۱۱) این آقامیرزا احمد عبدالحیّ، همان کسی است که محمدآقا عتیقهچی، با تلگراف برای مسافرت به نیشابور، از او کسب اجازه مینماید:
«شیراز: حضور حضرت عبدالحیّ، ایّام عاشورا در خدمت جناب معین، زیارت مرقد مبارک حضرت فریدالدّین [عطار نیشابوری] اجازه میخواهد. عتیقهچی.»(۱۲) اما افزون بر این نقش، نشان جناب آقامیرزا احمد عبدالحی در پیوند با نسخه خطی مسافرت نیشابور را در جایی دیگر نیز میتوان جُست.
اردبیل سرای و پایگاه محمدمیرزا در آغاز کار بود. او سه بار به شیراز سفر کرد. سیدجلالالدین مجدالاشرف، رکن سی و ششم سلسله ذهبیه، در سفر اول (۱۳۱۴ق) به او لقب «مؤیدالفقرا» و در سفر دوم، (۱۳۱۸-۱۳۱۹ق) لقب «نائبالولایه» داد.
میرزا احمد در سفر سوم، از مرادش اجازه اقامت دائم در شیراز دریافت کرد و در سال ۱۳۶۵ق لقب «وحیدالولیا» گرفت.(۱۳)
کتابخانه خانقاه احمدی
او در شیراز، چاپخانه سربی به نام «مطبع احمدی» را بنیاد نهاد. در کنار چاپخانه، کار کتابفروشی نیز سامان یافته و شالوده «کتابخانه احمدی» میگردد.(۱۴) به هر روی، پس از درگذشت میرزا احمد، پیکر وی را در محل منزل مسکونی و دفترِ کارش در محله قدیمی سرباغ شیراز، دفن مینمایند و این مجموعه، هسته نخستین بنیان خانقاهی است که به نام وی «خانقاه احمدی» یا «خانقاه احمدیه» شناخته میشود.(۱۵)
امروز در کتابخانه خانقاه احمدی، یکهزار و یکصد نسخه کتاب خطی نفیس نگهداری میشود.(۱۶) «سفرنامه نیشابور» -که استاد رسول جعفریان، بهخاطر بهرهگیری نویسنده از عنوان «روزنامه» در چند جای متن(۱۷)، عنوان آن را «روزنامه مسافرت نیشابور» میداند(۱۸)- از کتابهای خطی همین مجموعه است.(۱۹)
کتابت و کاتب روزنامه مسافرت نیشابور
نسخه خطی هفده یا هجده برگی «روزنامه مسافرت نیشابور»(۲۰) به خط نستعلیق خوش محسن حالی عمادالفقرا فرزند ملّاحسنعلی خوشنویس اردبیلی، در روز جمعه سوم ربیعالثانی ۱۳۴۳ (۱۱ مهر ۱۳۰۳) کتابت شده است.(۲۱) جناب کاتب، عمادالفقرا حاج میرزامحسن خوشنویس مدرس عماد اردبیلی (۱۲۸۵-۱۳۳۳ق)، متخلص به حالی، خود از عرفای سلسله ذهبیه و سراینده، مولف و مصنف هفده دیوان و کتاب و رساله در مضامین تشیع و تصوف است.(۲۲)
یادداشت عمادالفقرا در ۲ جای نسخه خطی «روزنامه مسافرت نیشابور» دیده میشود. یکی به شیوه رایج در نسخههای خطی، در ترقیمه یا نوشتار پایانی کاتب است، بدین مایه: «تمام شد کتابت این نسخه مبارکه، امتثالاً للأمر المطاع، با خطّ احقر سکّان آستان فقرای سلسله علیّه مبارکه ذهبیّه، محسن حالی عمادالفقراء ابن مرحوم ملّاحسنعلی خوشنویس اردبیلی. روز جمعه، دوم ربیعالثانی سنه ۱۳۴۳./ از پاره]ای[ فضولی تغییر عبارت که جسارت شده، از کرم بزرگان، امّید عفو و دعا و فاتحه دارد. انشاءاللّه.»(۲۳)
او در اینجا همراه با یادکرد تاریخ پایان کتابت نسخه به تاریخ ۲ ربیعالثانی ۱۳۴۳ق = ۹ آبان ۱۳۰۳ش؛ سه آگاهی دیگر نیز میدهد:
۱) با نظر به عبارت «امتثالاً للأمر المطاع»، نسخه به «سپارش» یا رهنمود شخص دیگری کتابت شده است.
۲) «اطلاعات هویتی کاتب» که افزون بر یادکرد نام وی و پدرش، از وابستگی او به سلسله ذهبیّه نشان میدهد.
۳) «ویرایشی به قلم کاتب» (با نظر به عبارت «از پارهای فضولی تغییر عبارت …») بر روی متن سفرنامه انجام شده است. میدانیم که این ویرایش به درخواست شخص مولف بوده، که در یادداشت پایانی وی (عبارتِ «… املا و انشا و عبارات غلیظاش را تغییر بدهید») مندرج است.(۲۴)
یادداشت دیگر کاتب در این نسخه خطی؛ خطبه یا دیباچه کوتاهی است که بر آغاز نسخه افزوده؛ و در آن به عنوان نسخه (با عبارتِ «روزنامه مسافرت شهر نیشابور حضرت مستطاب ولایتآداب زبدهالفقراء الآلهیّین و رییس فقرای حقّه متشرّعه اثناعشریّه اردبیل»)، نویسنده («محمدآقا معاونالفقراء التّبریزی») و آگاهیهایی از قبیل نام همسفر نویسنده («میرزامحمد علیخان معینالفقرا»)، چگونگی سفر و هدف از آن پرداخته است. کاتب همچنین، به روشنی بازگو مینماید که کتابت سفرنامه، رهنمودی «از جانب سنّیالجوانب … محمدآقا معاونالفقراء التّبریزی» است که «برای تذکره و مطالعه سُلّاک و فقرا، خطاب به این کاتب، محسن حالی عمادالفقراء مرقوم فرمودهاند. به تاریخ ۶ صفرالمظفر سنه ۱۳۴۳.»(۲۵)
رویکرد صوفیانه روزنامه مسافرت نیشابور
از نوشته کاتب، چنین برداشت میشود که مخاطب بنیادین سفرنامه، سُلّاک و فقرا(۲۶) -یا به گفتاری: اهالی تصوف- بوده است. جعفریان، مصحح «روزنامه مسافرت نیشابور»، به رویکرد صوفیانه سفرنامه اشاره نموده و نوشته است: «روزگاری در قرون ششم تا دهم و حتی بعد از آن، تا روزگار قاجار، صوفیان برای زیارت قبور اولیاء مورد اعتقاد خود، سفرهای زیارتی طولانی داشتند. کاروانهای عظیمی از زائران برای زیارت قبور مشایخ از این شهر به آن شهر و از این قریه به قریه دیگر میرفتند. شامات یکی از زیارتگاههای اصلی بود. طبعاً در ایران نیز، قبور صوفیان در همدان و ری و اصفهان و نیشابور و نقاط دیگر، همواره محل زیارت بود.
… تجربه سفرنامه حاضر، از چنین سفر زیارتی توسط ۲ صوفی است که حالات خود را ضبط و ثبت کردهاند. خواب میبینند، حالت مراقبه دارند و گویی میان خواب و بیداری، اموری را -بر حسب ادعای خود- از رؤیت مشایخ و توصیههایی به آنها، تجربه میکنند. مسافران ما که ذهبی و طبعاً امامیمذهب هستند، و ایام هم محرم است، یکسره مشغول روضهخوانی و البته قصیدهخوانیهای خود نیز هستند. ما تجربه سفرنامههای حج، عتبات، و زیارت مشهد را فراوان داریم؛ اما اینبار، با یک سفرنامه زیارتی صوفیانه روبرو هستیم.
باورهای آنها در دیدن و شنیدن آنچه دیگران نمیبینند و اینها میبینند یا میشنوند، مربوط به خودشان است، و البته تأثیرش در ادبیات صوفیانه، شناخته شده است … چندین «مراقبه» … در این متن از سوی نویسنده ما محمدآقا عتیقهچی و رفیقش معین(۲۷)، دیده میشود. بسیار عادی است که تصور شود این ادبیات رایج میان این جماعت است … زندگی صوفیانه در این متن، کاملا خود را نشان داده، و میتوان از لابلای اشاراتی که او به موارد دیگر از مسافران دارد، از نوع زیست این مردمان آگاه شد. در داخل متن، اشاره به صوفیان خاکساری و گنابادی هم دارد که به زیارت آمده بودند یا آنها را ملاقات کردهاند.»(۲۸)
باری؛ کاتب به رهنمود نویسنده و «برای تذکره و مطالعه سُلّاک و فقرا»، سفرنامه را کتابت نموده است. یادداشت مولف در سطرهای پایانی سفرنوشتش، انگیزه تحریر سفرنامه را به گفتاری روشنتر، بازتاب میدهد: «اولاً این روزنامه را در مجلس فقرا (= درویشان) بخوانید. و سرکار و هر کس طالب بوده باشد، از این نسخه برداشته، بر پشت کتابهای اولیا الحاق نمایند. و املا و انشا و عبارات غلیظاش را تغییر بدهید. و یک نسخه هم در کاغذ ضخیم چاپاری با خطّ شریف، مثل کتاب، برای بنده نوشته ارسال دارید که ضمّ کتب اولیا نماید ]= به کتابهای اولیا، اضافه یا الحاق نماید[. والسّلام.»(۲۹)
از نوشتار پایانی محمدآقا عتیقهچی میتوان چنین پنداشت که وی افزون بر هدف تذکره و تعلیم صوفیان؛ سفرنوشت خویش را برخوردار از چنان ارزندگی میدانسته که به میراث گذاشتن آن را از راه سفارش به پیوست کردنش به کتابهای بزرگان تصوف، تدارک دیده است. آنگاه که گفتار وی: «این بنده در این مدّت عمر که هفتاد و چند شهر و قصبه، از داخله و خارجه دیدهام …»(۳۰) را در پیش نگاه نهیم؛ عتیقهچی، مردی جهاندیده به چشم میآید که بهواسطه مسلک صوفیانهاش –چنانکه خویش را «اقلّ خاکپای سلسله مبارکه ذهبیّه رضویّه مرتضویّه» میشناساند(۳۱)- با شیوخ و دراویش ولایات گوناگون، نشست و برخاست داشته و دست کم در کوی سالکان، دانشی تجربی و سلوکی اندوخته؛ و چنین شناختی را شایان مانایی میدانسته است.
جعفریان در یادداشت مفصلی که بر سفرنوشت عتیقهچی نگاشته، گمان برده که «ممکن است نویسنده، سفرنامههای دیگری هم از سفرهای خود داشته باشد.»(۳۲) و آگاهی دیگری که از کارنامه نویسنده «روزنامه مسافرت نیشابور» میتوان به دست داد، کوشش او در سال ۱۳۳۴ق در بازسازی مقبره شیخ امینالدین جبرائیل -پدر شیخ صفیالدین، جدّ سلاطین صفوی- در کلخوران اردبیل است.(۳۳)
تاریخ درگذشت محمدآقا تاجر عتیقهچی اردبیلی را صبح روز عید نوروز ۲۴ ذی قعده ۱۳۵۱ق ثبت کردهاند.
آرامگاه او در قبرستانی در نزدیکی سه راه قریه حجین (داشکَسَن) در حومه غربی شهر اردبیل واقع است.(۳۴)
«روزنامه مسافرت نیشابور» یکی از انگشتشمار-نوشتارهایی است که گزارشی مشروح از وضعیت جایهایی همچون درّود، امامزاده محروق، بقعههای عطار، فضل بن شاذان و سعید بن سلام مغربی در نیمه سده چهاردهم به دست میدهد. بدین روی؛ نام «محمدآقا تاجر عتیقهچی اردبیلی تبریزی» و سفرنامه صوفیانهاش در کتابشناسی نیشابور و در فهرست نویسندگانی که اثری ویژه نیشابور نگاشتهاند، ماندگار خواهد بود.
مصحح روزنامه مسافرت نیشابور
تا اینجا کوتاهوار به بازشناسی نگارنده، کاتب و رویکرد و درونمایه سفرنوشت محمدآقا عتیقهچی پرداختیم و فراهم آمدن نسخهای خوانا و در دسترس از این اثر، مرهون مصحح «روزنامه مسافرت نیشابور» است که این سفرنامه ارزنده را از تاریکی و گمنامی پوشیدگی مخزن کتابهای خطی خانقاه احمدی، به روشنای آگاهی جویندگان و پژوهندگان تاریخ و فرهنگ ایران آورده است. دکتر رسول جعفریان، زاده ۱۳۴۳ خورشیدی در خوراسگان اصفهان، استاد دانشگاه تهران، پژوهشگر سرشناس تاریخ اسلام، تشیع و ایران و از کوشندگان پُرکار و سرشناسان عرصه تصحیح نسخههای خطی است.
از جعفریان، افزون بر تصحیح «روزنامه مسافرت نیشابور» چندین اثر ارزنده دیگر مرتبط با نیشابور در دست است که از این جملهاند:
– «آثار باقیمانده از کتاب تاریخ نیشابور» (فصلنامه وقف میراث جاودان، شماره ۲، تابستان ۱۳۷۲)
– تصحیح و مقدمه «کتابچه نیشابور؛ گزارش روستاهای نیشابور در سال ۱۲۹۶ قمری» (بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۸۲)
– «چرا حاکم نیشابوری کتاب فضائل فاطمه الزهراء (س) را نوشت؟» (وبگاه کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، ۱۳۸۷)
– بخشهای «تاریخ شیعه در نامه خوارزمی به شیعیان نیشابور»، «تشیع در نیشابور»، «خاندان زباره و تشیع در نیشابور»، «گزیده محدثان، عالمان و ادیبان نیشابور (پیش از عصر صفوی)» (در کتاب «اطلس شیعه»، سازمان جغرافیایی، ۱۳۸۷)
– «تشیع در نیشابور» ( در کتاب «تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی»، نشر علم، ۱۳۸۸)
– چاپ عکسی از روی دستنویس شمار ۲۳۲۱ کتابخانه ملی «دیوان لطفالله نیشابوری» (کتابخانه، موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، ۱۳۹۰)
– «رساله در شرح احوال لطفالله بن سلیمان شاه نیشابوری و دیوان وی» (فصلی از کتاب «مقالات و رسالات تاریخی ۱»، نشر علم، ۱۳۹۱)
– «نزاع قدرت در حکومت سلجوقی به روایت سلجوقنامه ظهیرالدین نیشابوری» (با همکاری مریم کمالی، فصلنامه پژوهشهای علوم تاریخی، سال پنجم، شماره ۲، پاییز و زمستان ۱۳۹۲)
– «اثری جامع درباره دین، برای شیعیان نیشابور قرن ۵ و ۶» ]گزارشی بر «حلیهالموحدین» فتال نیشابوری[ (وبگاه خبرآنلاین، خرداد ۱۳۹۷)
– «از سفر حج تا عرفان حج؛ نظیری نیشابوری» (فصلنامه میقات حج، شماره ۱۰۶، زمستان ۱۳۹۷)
– «بررسی وضعیت نظارت بر موقوفات نیشابور در دوره قاجاریه» (با همکاری بهرام شایانآذر، فصلنامه پژوهشهای علوم تاریخی، سال سیزدهم، شماره ۱، بهار ۱۴۰۰)
– «گزارشی از بابالشیطان از کتاب الشجره ابوتمام نیشابوری» (فصلی از کتاب «درسهایی درباره فرق اسلامی»، نشر علم، ۱۴۰۱)
– و آثار دیگری که شاید از نگاه جستجوی نگارنده دور مانده باشد.
و در این میان و از نگاه نگارنده؛ کار استاد جعفریان بر روی «کتابچه نیشابور» میرزا حسین عبدالکریم درودی شایان توجه ویژه است. این اثر که «گزارش روستاهای نیشابور در سال ۱۲۹۶ قمری» است افزون بر اینکه منبعی مهم در مطالعات جغرافیای تاریخی نیشابور اواخر سده سیزدهم و اوایل سده چهاردهم به شمار میآید، به مقدمه استادانه مصحح آراسته است. جعفریان در مقدمه خود، توصیفی پرمایه از موقعیت نیشابور در تاریخ ایران به دست میدهد، چنین:
«نیشابور، یکی از شهرهای کهن ایرانی است که برجستهترین نقش آن در تاریخ ایران، نقشی است که در عرصه فرهنگ و دانش از خود بر جای گذاشته است. در واقع، این شهر همراه با بخارا و مرو و بلخ و سمرقند، استوانههای دیار خراسان بزرگ را تشکیل داده، در تقویت بنیه علمی سرزمین پهناور ایران نقشی اساسی داشته و سرحلقه بسیاری از مکتبها و جرایانهای فکری جهان اسلام را به سرنوشت تاریخی خود، پیوند زده است.»(۳۵)
کوتاه سخن اینکه با نظر به کارنامه پژوهشی دکتر رسول جعفریان (بویژه با نگاه به کارهای ارزنده ایشان در «کتابچه نیشابور»، «اطلس شیعه» و «تاریخ تشیع»، نام ایشان در فهرست پژوهندگان تاریخ و فرهنگ نیشابور، از جایگاهی شایان برخوردار است. در نوشتار پیش رو دریچه نگاهی کوتاهوار را بر نسخه خطی «روزنامه مسافرت نیشابور»، برخی پیشینههای میراثی و پدیدآورندگان آن گشودیم. در شمارههای سپسین به بازخوانی سفرنامه آقامحمد عتیقهچی تبریزی به مقدمه و تصحیح رسول جعفریان خواهیم پرداخت.
پینوشتها و منابع:
۱٫ بهار، محمدتقی. دیوان اشعار ملکالشعرای بهار. تهران: آزادمهر، ۱۳۸۲، ج۲، ص۱۰۴۶٫
۲٫ ابوعبدالرحمن محمد سُلمی نیشابوری (درگذشته به ۴۱۲ق) مورخ، محدث، مفسر قرآن و صوفی نامدار سده چهارم و اوایل پنجم هجری است. سُلمی نویسندهای پرکار بود و مهمترین اثر او کتاب گرانقدر «طبقات الصوفیه» در تاریخ بزرگان تصوف و عقاید و سخنان ایشان است. ابوالقاسم قشیری، ابونعیم اصفهانی و خطیب بغدادی از مشهورترین دانشورانی هستند که از محضر وی بهره بردهاند. نصرالله پورجوادی (فلسفهدان و عرفانپژوه معاصر) در کتاب «مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی» به اهمیت این نویسنده نیشابوری در تاریخ فرهنگ ایران و تاثیری که آثار او در نویسندگان پس از خود داشته، اشاره نمود است. (مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمی. گردآوری نصرالله پورجوادی، تهران: مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۹، ص نه – دوازده)
۳٫ کسروی، احمد. صوفیگری. به کوشش و ویراستاری محمد امینی، شرکت کتاب، ۱۳۹۳، ص۳۰۰٫
۴٫ شفیعی کدکنی، محمدرضا. پیشگفتار. تاریخ نیشابور. ابوعبدالله حاکم نیشابوری، تهران: آگه، ۱۳۷۵، ص۱۳٫
۵٫ در نگارش این گفتار پیرامون نیشابور و شیراز و بغداد از این مقاله الهام گرفتهام: عامریتبار، محمد؛ عباسی، حبیبالله. «شیراز؛ روشناشهر شعر البیاتی». نقد ادب معاصر عربی، ش۱۰، شهریور ۱۳۹۴، ص۱۳۳-۱۶۰٫
۶٫ جعفریان، رسول. «روزنامه مسافرت نیشابور، محرم ۱۳۴۳ق/ مرداد ۱۳۰۳ش، محمدآقا تاجر عتیقهچی (م ۱۳۵۱ق)»، مقالات و رسالات تاریخی تابستان ۱۳۹۹، ش۹، تابستان ۱۳۹۹، ص۶۴۴٫
۷٫ وفادار مرادی، محمد. فهرست کتب خطی کتابخانه خانقاه احمدی شیراز. تهران: کتابخانه و موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، کتابخانه تخصصی تاریخ اسلام و ایران، ۱۳۹۱، ص۳۹۲٫
۸٫ جعفریان، همان، ص۶۴۴٫
۹٫ جعفریان، همان، ص۶۷۰، ۶۴۵٫
۱۰٫ «وحیدنامه؛ شرح مختصری از احوال و آثار شخصیت کامل عرفان حضرت وحیدالاولیاء»، شیراز: خانقاه احمدی، ۱۳۳۸، ص۸-۱۰٫
۱۱٫ «وحیدنامه…»، همان، ص۱۶، ۸-۱۰٫
۱۲٫ جعفریان، همان، ص۶۴۵٫
۱۳٫ «وحیدنامه…»، همان، ص۱۹، ۲۶-۲۸، ۳۲، ۵۲٫
۱۴٫ همان، ص۳۴٫
۱۵٫ همان، ص ۱۰۱-۱۰۳؛ بهروزی، علینقی. بناهای تاریخی و آثار هنری جلگه شیراز. شیراز: اداره کل فرهنگ و هنر استان فارس، ۱۳۴۹، ص۲۱۹٫
۱۶٫ وفادار مرادی، همان، ص۱۱٫
۱۷٫ اشاره به عنوان «روزنامه» در متن سفرنامه، نک: جعفریان، همان، ص۶۴۴، ۶۵۵، ۶۶۱، ۶۶۳، ۶۷۰٫
۱۸٫ جعفریان، همان، ص۶۴۳، ۶۴۰٫
۱۹٫ وفادار مرادی، همان، ص۳۹۲٫
۲۰٫ این نسخه، بر پایه فهرست وفادار مرادی دارای ۱۸ برگ است اما با نگاه به شمارهگذاری عدد ۳۶ در بالای تصویر صفحه پایانی، که در مقاله جعفریان آمده است، میتوان گمان برد که میبایست مشتمل بر ۱۸ برگ باشد.
۲۱٫ جعفریان، همان، ص۶۷۰٫
۲۲٫ مرسلوند، حسن. زندگینامه رجال و مشاهیر ایران. تهران: الهام، ۱۳۷۶، ج۳، ص۱۶۰٫
۲۳٫ جعفریان، همان، ص۶۷۰٫
۲۴٫ همان.
۲۵٫ همان، ص۶۴۴٫
۲۶٫ سُلّاک و فُقرا: سالکان و فقیران. سالک، مسافر و رونده به سوی خداست و او سیر میکند بر مقامات، به وسیله «حال و نه به وسیله علم و تصور؛ و سالکان، طبقه وسط یا متوسطان از اهلالله هستند. فقیر، کسی است که در طلب فضل و رضوان الهی، ترک همه چیز دنیا کند تا حدی که از خود، فنا شود و مرحله هفتم سلوک را «فقر و فنا» دانستهاند. (دانشپژوه، منوچهر. فرهنگ اصطلاحات عرفانی. تهران: فرزان روز، ۱۳۷۹، ص۴۰-۴۱، ۵۶٫)
۲۷٫ معین: میرزامحمد علیخان معینالفقرا
۲۸٫ جعفریان، همان، ص۶۴۱-۶۴۲٫
۲۹٫ همان، ص۶۷۰٫
۳۰٫ همان، ص۶۵۲٫
۳۱٫ همان، ص۶۷۰٫
۳۲٫ همان، ص۶۴۰٫
۳۳٫ سخنپرداز، کامران. معماری اسلامی شهر اردبیل در سایه مناسبات اجتماعی. اردبیل: سخنپرداز، ۱۳۹۸، ص۱۲۷٫
۳۴٫ جعفریان، همان، ص۶۴۰٫
۳۵٫ درودی، میرزا حسینبن عبدالکریم. کتابچه نیشابور؛ گزارش روستاهای نیشابور در سال ۱۲۹۶ قمری. به کوشش رسول جعفریان، مشهد: بنیاد پژوهشهای اسلامی، ۱۳۸۲، ص۷٫